اسم رمز نابودی ایران از درون حکومتی ها

در آستانه ی انتخابات رویدادهای «بزرگ و تاریخی» اسم رمزی است برای بازگشت به دوران پیش از ملی شدن نفت، حراج یشتر دارایی های ملی، لگدمالی لگام گسیخته تر اصل چهل و چهار قانون اساسی، دنبال گیری اقتصاد انگلی-وارداتی و تک محصولی-نفتی پیشین با نظارت مستقیم «رهبر معظم»، آن هم با هدف تامین منافع نوکیسه ها و کهنه کیسه های داخلی، و خاصه سرمایه گذارهای خارجی. همه ی آزمون های کشورهای رو به رشد، از آن میان رویکردهای دهه ی هفتاد میلادی در آسیا و امریکای لاتین و افریقا نشان داده‌اند ... 


چه رویدادهای «بزرگ و تاریخی» در پیش اند 
پیام کمپین هنرمندان و نویسندگان 
در آستانه ی انتخابات و زمینه چینی برای جاسازی یا جایگزینی رییس جمهوری «ولایت تبارتر»، رویکردهای سیاسی نه تنها به ابزاری برای داغ کردن تنور انتخاباتی «بالایی ها» بدل می شوند، بلکه زمینه ای فراهم می سازند برای بالا گرفتن جنبش اجتماعی «پایینی ها». 
بجاست که در این دوره کوشش پیگیر و خستگی ناپذیر کنشگران مردمی در بخش های گوناگون کارگری، آموزشی، زنان، جوانان، محیط زیست و غیره، صد چندان گردد، تا همزمان با افشای نظام سرتاسر فاسد ولایی، زمینه برای جذب نیروهای تازه و رزمنده به کمیته های اعتصاب و نیز به سندیکاها و انجمن ها و نهادهای مردمی بیش از پیش فراهم شود، و برای اعتصاب ها و اعتراض های سرنوشت ساز آینده سازماندهی بهتری صورت گیرد: راه یابی موثرتر، سامان دهی بهتر، روشنگری گسترده تر، آموزش رسانی ژرف تر، جهت دهی درست تر، راه بری هدفمندتر، دلاورپروری آگاهانه تر، دشمن ستیزی قاطعانه تر و بردباری انقلابی تر با بهره گیری از همه ی آزمون های کامیاب و شیوه های کارای پیکار در ایران و جهان برای گذر از «خلافت خون و خرافه و نفت» در سرزمین دیرپای مان، و نیز رهایی خاورزمین از خواری تاریخی برخاسته از ریزه خواری واپس گرایان ساخته و پرداخته ی استعمار. 
در این راستا نبرد همه سویه و مبتکرانه با بلندگوهای «سازشکار یا اپوریسیون ساز» خارجی نیز، که در کوران بحران بزرگ اقتصاد جهانی چشم به راه پیمان نامه های نجومی کنسرن ها برای چنگ انداختن چندین دهه ای بر انباشته های نفتی-گازی-معدنی کشورمان هستند، از اهمیت فراوانی برخوردار است. برای نمونه، بي بي سي ای که در مرگ «سردار» سازشکاری و بانفوذترین بنگاهدار قدرت در «نظام» ولایی، رفسنجاني، سه روز «عزا» گرفته بود، بی گمان در کارزارهای سیاسی پیش رو «معرکه» های تازه ای خواهد گرفت تا زمینه ی سیاسی را برای داد و ستدهای استعماری فراهم تر سازد. شماری از آزمون های پیشین نشان می دهند که رسانه های کورسوی ولاییان، به تنهایی توانایی روشن کردن تارخیمه ی انتخاباتی شعبده بازان بنیادگرا را ندارند. 

گستاخی های «بزرگ و تاریخی» را می توان و باید پاسخ داد 

با افزایش چشمگیر صادرات نفت و صدور بیشتر فراورده های نفتی-گازی-معدنی در سال گذشته که ولاییان میلیاردر را به دلارهای تازه رساند، سال نو را «ولی فقیه» با قدردانی از «وزیر نفت مفت» (برگرفته از رسانه های درون مرز) آغاز کرد و رسانه های ایران با اشاره به «اجماع» ولایی، از بسته شدن زودهنگام پیمان نامه های نوین نفتی و در پیش بودن رویدادهای «بزرگ و تاریخی» گزارش دادند. رویدادهای «بزرگ و تاریخی» اسم رمزی است برای بازگشت به دوران پیش از ملی شدن نفت، حراج بیشتر دارایی های ملی، لگدمالی لگام گسیخته تر اصل چهل و چهار قانون اساسی، دنبال گیری اقتصاد انگلی-وارداتی و تک محصولی-نفتی پیشین با نظارت مستقیم «رهبر معظم»، آن هم با هدف تامین منافع نوکیسه ها و کهنه کیسه های داخلی، و خاصه سرمایه گذارهای خارجی. نگریستنی اینکه، همه ی آزمون های کشورهای رو به رشد، از آن میان رویکردهای دهه ی هفتاد میلادی در آسیا و امریکای لاتین و افریقا نشان داده اند که بدون «ملی» کردن موادخام و معدنی، و پیاده سازی اقتصادی «مردمی-دولتی» (و در ایران، اجرای «بی کم و کاست» اصل چهل و چهار قانون اساسی) نمی توان بر گستاخی های استعماری نقطه ی پایان نهاد. 
گفته های تازه ی رایزنان اقتصادی «نظام»، وزیر پیشین و کنونی نفت، سران اتاق ها و نهادهای گوناگون به روشنی آشکار می کنند که ولاییان نه می خواهند و نه می توانند زمینه ی رشد شتابان و پایدار اقتصادی و رهایی کشورمان از خام فروشی های استعماری را فراهم سازند. بنا به اعتراف «پارلمان بخش خصوصی» یا اتاق انگلی بازار، برجام اقتصادی چیزی نبوده است جز «برجام نفتی»، و «رشد» اقتصادی برای «بالایی ها» تنها وابسته بوده است به افزایش بهره برداری و فروش نفت و فراورده های نفتی-گازی. نگران کننده اینکه، در آشفته-بازار کنونی و خاصه پس از کودتای پنهان کانون های بازاری-روحانی-سپاهی-مالی در سال هشتاد و چهار به رهبری «ولی فقیه» و جاسازی احمدی نژاد («پینوشه ی ریشدار» و پیاده کننده ی شیلی وار سیاست های اقتصادی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و شرکت های فراملی)، نقش و جایگاه نهادهای بنیادگرا و انگلی-وارداتی در ساختار اجتماعی-اقتصادی بی گسست فزونی یافته است. بنیادها و خیریه ها و شرکت ها و انحصارهای نو و کهنه ی روبنده ی «مال» و گسترنده ی«خرافه» با نام های گوناگون، بازوی توانمندتری شده اند هم در خدمت اشرافیت روحانی-سپاهی و آریستوکراسی بازرگانی-مالی، و هم در خدمت بلندپایگان سرمایه سالار خارجی. 
بر پایه اسناد تازه انتشار یافته در برون مرز، در پشت بنیادگرایان و خرافه پراکنان و تیول داران ریزه خوار ایران و منطقه، علیرغم همه ی هیاهوها، کنسرن های نفتی-نظامی-مالی جهانی و سازمان های اطلاعاتی امریکایی-اروپایی پنهانند. در ایران خلافت زده ی ما نیز، بنا بر رسانه های برون و درون مرزی، شرکت های فراملی چرکین-پیشینه ای چون شل و بریتیش پترولیوم و توتال و باسف، برجسته ترین کانون های نفتی-گازی کشورمان را – هم چون عراق مستعمره و اشغال شده - برای «چندین دهه» به چنگ آورده اند، یا برای به چنگ آوردن شان خیز برداشته اند. 

«بهره» ی مواد خام در دل خاک، افزون است از «بهره» ی بهره برداری آن 

واپس ماندگی های اجتماعی-اقتصادی و بن بست های تاریخی-فرهنگی پیامد این گونه سیاست های استعماری، زمینه ای فراهم می سازد برای سودهای کلان و بادآورده ی شرکت های فراملی، انباشت کلان تر سرمایه در متروپل ها، انقلاب های نوین صنعتی در کشورهای پیشرفته، تحمیل تقسیم کار بیداگرانه ی جهانی، خرید مواد خام ارزان در برابر فروش کالای گران، واگذاری ناگزیر ذخایر ملی به انبان دوزان خارجی، کنترل روزافزون بازارها و کانون های مالی داخلی، جلوگیری از انباشت کلان سرمایه در کشورهای رشدیابنده، و واداشتن آن ها به دنبال گیری خام فروشی های نهان و نانهان. 
بنیادگرایان ایران هم چون دیگر واپس گرایان کشورهای نفت خیز، همواره بر سر پذیرش این تقسیم کار جهانی - حتی در تازه ترین رایزنی مجلس - به «اجماع» رسیده اند. داده های رسانه های ولایی و نیز گزارش های «اقتصاد مقاومتی» انباشته اند از «خبرهای خوش» پیرامون بخش های نفتی و گازی و معدنی، و کوشش برای هزینه کردن دلارهای وابسته به مواد خام در بازارهای انگلی-وارداتی آینده ی کشور. یه دیگر سخن، از برنامه ریزی برای انباشت صدها و بلکه هزارها میلیارد دلاری برای تدارک انقلاب چهارم صنعتی، رشد شتابان و پایدار در بخش ها و یکان های کلیدی و آینده دار، صنایع مادر، صنایع ماشین سازی، بخش های پژوهشی، و نیز کارزایی ارزش افزا و نه واسطه گری انگلی، هیچ گونه نشانی نیست. زیان سالانه ی ماندگاری این نظام قرون وسطایی و سرتاسر فاسد، بنا به گفته ی سرکردگان «نظام»، تنــــــــــها در چهار زمینه ی توریسم و ترانزیت و فرارمغزها و واردات قاچاق چیزی است در مرز هشتاد میلیارد دلار. بساط این فسادخانه ی «بالایی ها» و دردخانه ی «پایینی ها» را می توان و باید در نخستین بزنگاه برچیدد. فریاد مردم مان از زبان رییس پیشین دانشگاه تهران رو به خلیفه، امروز نیز طنین انداز است: «خاضعانه استعفا» دهید. 
در این میانه، ارزیابی وزیر نفت پیشین یکی از کشورهای نفت خیز، می تواند راهنمایی باشد برای «پایینی ها» در نبرد با اقتصاد «گرگ» پرور و توده ستیز کنونی: «بهره» ی مواد خام در دل خاک، افزون است از «بهره» ی بهره برداری از آن به دست سروران خارجی و سربزیران داخلی. «نفرین نفت» در کردستان عراق که می تواند پیامدهای بسیار شومی برای باختر آسیا به همراه داشته باشد، واپسین آزمون در اثبات درستی این دیدگاه در عصر استعمار است(پیرامون سیاست های استعماری در کشورهای نفت خیز، از آن میان «اصل مشارکت»، بنگرید به لینک پایان نوشتار:یادداشت یکم). 
چشم پوشی تا آخرین حد ممکن از بهره برداری و «بهره» ی مواد خام– که سهم بزرگ آن به جیب شرکت های فراملی و میلیاردرهای چهار گوشه ی گیتی می ریزد - ، همزمان با «ملی و مردمی» کردن این انباشته ها و دارایی ها، ضربه ی سهمناکی وارد می کند بر «یک درصدی» های جهان، که علیرغم تنش آفرینی «ترمز بریده» های دست پروردشان در چارسوی سپهر، در هراسند از خیزش «نود و نه درصدی» ها در کشورهای پیشرفته و واپس مانده، و ناتوانند در چیرگی بر طولانی ترین بحران اقتصادی در تاریخ سرمایه داری. 
بیهوده نیست که نشریه دست راستی آلمانی اشپیگل با نگرش به روی کارآمدن «خونتای نظامی» در امریکا، به«خطر» به «پایان رسیدن دوران بورژوازی» – هم چون پایان یافتن دوران برده داری و فئودالیسم – اشاره می کند.برای مثال در آلمان، بزرگترین اقتصاد در بازار مشترک اروپا، هر روز شمار بیشتری از مردم جسورانه تر می پرسند، چرا صد و سی خانواده ی میلیارد بهره کش و با گذشته ای تیره و تار، به عنوان سهام دار بزرگ یا مالک کنسرن ها و بانک ها برجسته ترین گلوگاه های اقتصادی را در دست گرفته و سود های نجومی و بادآورد به جیب زده اند و می زنند (نمونه: یک خانواده میلیارد آلمانی در فاصله ی کوتاهی، «روزانــــــــه» چهار میلیون یورو داراتر شد و سرمایه اش را با بهره گیری از «هر ابزاری»، از آن میان، نابودی بازار کار در کشورهای خاور و جنوب اروپا، از چهار میلیارد یورو به سی و دو میلیارد یورو رساند)، در حالی که از هر پنج کودک در این کشور، یک کودک در ناداری و تنگ دستی زیسته است و می زید. وضع در دیگر کشورهای پیشرفته ی صنعتی نیز همین گون است، یا هم چون امریکا حتی بدتر از آن.

نمی توان چشم به راه شگفتی «انتخاباتی» و «اقتصاد مقاومتی» بود.

در کوران شعبده بازی انتخاباتی نیز، علیرغم همه ی سنگ اندازی ها، می توان و باید رویکردهای بهره کشان ولایی و اربابان برون مرزی شان را دلاورانه اما هشیارانه برملا ساخت، و همزمان، با تلاش خستــــــــــگی ناپذیر و بــــــــــردباری انقلابی و امیــــــــــدواری تاریخی نیروهای تازه بسیجید و اعتراض های اجتماعی را از «پایین» و پیشاپیش توده ها، بسیار مبتــــــــــکرانه سامان داد: بویژه در یکان های اقتصادی-آموزشی و بخش های نقتی-گازی-پتروشیمی. افزایش شصت و نه درصدی اعتصاب های کارگری در سه سال گذشته به اعتراف معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور، آن هم علیرغم همه ی کشتارها و سرکوب ها و شلاق ها، نشان دهنده ی ظرفیت های بالای جنبش کارگران و مزدبگیران است.


چشم به راه شگفتی «انتخاباتی» و «اقتصاد مقاومتی» بودن، یا ابزاری در دست «آینده فروشان» گشتن، نه تنها نابخردانه است، بلکه خاک پاشی نابخشودنی است در چشم توده های درد و کار و پیکار (برای آشنایی با پیشنهادهای ما به رزمندگان درون مرز برای سازماندهی ناخرسندی ها، به پایان پیام نگاه کنید: پادداشت دوم). این پیام را در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری و کوشش «یک درصدی ها» برای جاسازی مهره های نوین به منظور دستیابی به پیروزهای «بزرگ و تاریخی»، با بخشی از کتاب دو سده ی واپسین به پایان می بریم:


«در میان ماموران دولت رجال و نیمه رجال سیاست پیشه، طی صد سال اخیر یک تیپ "جانور سیاسی"، از زمره ی جاه طلبان بی وجدان و فرصت طلب در قرع و انبیق دو گانه ی استبداد از سویی و استعمار از سوی دیگر، پرورده شده که نقشی بس ننگین در تاریخ اخیر کشور بازی کرده اند. برای این تیپ جاه طلبان و منصب گرایان، توسل به هر پستی و بی صفتی، فقط به شرط آن که با توفیق در نیل به مقام همراه باشد، مجاز بوده و هست. نیل به مقام هم البته نه برای خدمت، بل برای دست یابی به تجمل و تمول و ... این عناصر گرگ صفت که در مقابل توانا، از موم نرم تر و در برابر ناتوان، از سنگ سخت ترند، خود را با همه ی شرایط دم ساز کرده اند و می کنند و به هیچ چیز جز به خود و به منافع کاملا بهیمی خویش اعتقاد ندارند. البته سخنرانی درباره ی ارزش های اخلاقی، میهنی و مسلکی و دینی را نیک می آموزند و طرفه بر زبان می رانند، ولی نه برای به کار بستن، بلکه برای فریب دادن. این زمره ی خیانت پیشه در هر جا که بود، خواه در عرصه ی دولت، خواه در عرصه ی مخالفان دولت، با پخش بی صفتی و بی حقیقتی خود، جوهر نبرد و مقاومت و فراگیری و پیشرفت را بی مایه ساخته و زندگی سیاسی را به مبتذل ترین سطح آن تنزل داده است. استبداد و استعمار این مخنثان سیاسی را به قهرمانان عرصه ی تاریخ ایران مبدل کرده ... (اما دیر یا زود این سیستم جهنمی) پا بر سر این جانوران می گذارد و می گذرد.»



دست در دست و نوا در نوا، از جنوب تا شمال از باختر تا خاور، پیش به سوی فلج کردن «خلافت خرافه گرا و خردگریز»، روی آوری به «عصر خرد»، و رزم روزافزون برای دستیابی به خواست های دیرینه ی مان، همانا استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی و رهایی از هرگونه بهره کشی. ما هم چون گذشته همه ی کسانی را که به آینده ی آباد و پرداد این سرزمین کهنسال می اندیشند و فرورفتن چند دهه ای کشورمان را به ژرفای واپس ماندگی، یا ویرانی درازگاه که واپسین آن به «آسیب های صد ساله ی پایان خلافت صفوی» باز می گردد، برنمی تابند (از آن میان بسیجیان، پاسداران، ارتشیان و دیوانیان مردمی را)، به برملا ساختن هر چه بیشتر بند و بست ها و ترفندهای«خلافت گرایان رنگارنگ» درون و برون مرز، و به بسیج گسترده تر نیروها برای نبردهاي سخت با «میهن فروشان ولايي» فرامی خوانیم.



با درودهای بی کران به کارگران و پیکارگران درون مرز که


علیرغم شرایط بسیار سخت امنیتی-نظامی


علیرغم سرکوب ها و کشتارهای پی در پی


علیرغم جو وحشت و مرگ


بی گسست حماسه می آفرینند



کمپین هنرمندان و نویسندگان و کنشگران حقوق بشر


پیام سی و هشتم به یاران و رزمندگان درون مرز، فروردین ماه نود و شش









یادداشت های پیام


یکم: منظور سیاست های استعماری، از آن میان «اصل مشارکت» در کشورهای نفت خیز است




دوم: منظور ییشنهادهای زیرین کمپین به رزمندگان درون مرز برای سازماندهی ناخرسندی هاست




سوم: اعتصاب های گسترده در شماری از کشورهای نفت خیز و نقش سنگین کارگران و کارکنان نفت در آنان، می تواند در ایران و دیگر کشورهای منطقه نیز بسیار حساب شده بازخوانده شود، و چون جنبش ملی شدن نفت در سال سی و دو، و انقلاب بهمن در سال پنجاه و هفت، پیمان نامه های بیدادگرانه ی نهان و نانهان، نو و کهنه ی کنسرن ها را برباد دهد. کوبه ی کاری و پایانی را، جنبش کارگری و به ویژه اعتصاب بزرگ کارکنان نفت بر رژیم ساواک زده ی شاه فروآورد، و به گمان بسیار، پتک کوبنده بر رژیم ولایی را نیز آنان فروخواهند آورد. این است آن «بمب» واقعی که در کشورهای نفت خیز به تیک تاک نشسته است خواهد آمد

نظرات