نخست وزیر محترم اسرائیل جناب بنیامین نتانیاهو،
اینجانب سال نوی ایرانی (نوروز) را که یکی از بزرگترین عید باستانی و ملی ایرانیان محسوب می شود را به شما آن نخست وزیر محترم، خانواده گرامی آن نخست وزیر، مردم بزرگوار اسرائیل و همینطور نیز مردم بزرگوار یهودی در سراسر جهان تبریک و تهنیت عرض میکنم.
جناب نخست وزیر،
قبل از هر چیز بر آنم که سخنم را اینگونه آغاز نمایم؛
شما در تاریخ ۲۰۱۷/۰۳/۰۹ در ابتدای مذاکرات خود با پوتین رئیس جمهوری روسیه در مسکو در برابر ده ها دوربین اظهار نمودید که دو هزار و پانصد سال پیش، افرادی در ایران در صدد نابودی یهودیان بودند و امروز نیز همان وارثان سرزمین پارس نیز قصد خود را به شکل آشکار و غیر قابل باور بر بدنه موشک هایشان می افزایند!
جناب نخست وزیر،
متأسفانه با این اظهارات شما، آن نخست وزیر محترم اسرائیل، بوده است که اینجانب را بر آن داشته است که به فکر اختیار کردن جمعی از وکلا برای تنظیم شکایت از شما در دادگاه هایی چون آمریکا، اروپا و خود اسرائیل برآیم، چرا که این اظهارات شما چیزی نیست جز تهمت به مردم ایران و همینطور نیز وارونه جلوه دادن تاریخ ایران به شکل آشکار و غیر قابل باور که به واقع باعث آزردن روان بسیاری از ایرانیان و چه بسا خود اینجانب شده است! و لذا، تنها با پس گرفتن این اظهارات از سوی شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل است که اینجانب را بر آن خواهد داشت که از شکایت علیه شما امتناع نمایم. و اما در شرح اظهارات شما آن نخست وزیر محترم:
اول، در عجبم از زبان نخست وزیر کشوری بنام اسرائیل که امروزه بعنوان تنها کشور دموکراسی در خاورمیانه شناخته می شود سخنی بر آید که نه تنها، کاملاً با حقایق تاریخی بیگانه است، بلکه قریب به اتفاق مردم ایران را در شوک آنی و حتی همیشگی فرو برده است چرا که شما آن نخست وزیر محترم از یکسو، رژیم اسلامی ایران را وارثان پارس هخامنشی چون کوروش کبیر و خشایار شاه معرفی کردید، و از دیگر سو نیز آن رژیم را همچون پارسیان، ضدّ یهودیان! متأسفانه این در حالی است که از یکسو، نه رژیم دینی ایران وارث پارسیان چون کوروش کبیر و خشایارشاه است، بلکه همواره وارث دین اسلام از نوع شیعه صفوی بوده و هست، و از دیگر سو، نه پارسیان هخامنش چون کوروش کبیر و خشایار شاه در زمان حکومتشان کمترین عملی بر ضد یهودیان مرتکب شدند، بلکه برعکس، آن دو پادشاه بعلت باور به حقوق بشر و کنفدراسیون و نظام چند ملیتی، بعنوان ناجیان و حامیان یهودیان آنهم در بحرانی ترین شرایط یهودیان، شهره جهانیان گشتند.
دوم، شما آن نخست وزیر محترم در این اظهارات خود به نوعی وانمود نمودید که رژیم دینی شیعی ایران، علاوه بر وارث بودن پادشاهان هخامنشی، نماینده واقعی تمامی مردم ایران است و این در حالی است که خود آن نخست وزیر محترم، بهتر از هر کسی می داند که رژیم دینی ایران مشروعیت خود را مدیون زر و زور و تزویر به کمک یک گروه چماق دار قلیل بیمار و سیاه قلب است، و نه مدیون خواست و رأی حداکثری و حتی حداقلی مردم ایران! و درستی ادّعای اینجانب هم در این است که حتماً شما شاهدید که هر بار با گشایش فضای نسبی سیاسی ولو از نوع اصلاح طلبی و یا انتخاباتی حکومتی، چگونه میلیون ها نفر از مردم تهران، از یکسو با حضور خود در ده ها کیلومتر از خیابان ها، همچون میدان معروف امام حسین تا میدان معروف آزادی را سیاه می کنند تا از تمامیت سیاهی رژیم دینی عبور کنند و به آزادی واقعی برسند، و از دیگر سو نیز، همواره به نفع کاندیدای ریاست جمهوری اصلاح طلبان رأی میدهند، بطوریکه رأی مردم به اصلاح طلبان هم چیزی نیست جز نه بزرگ به ولی فقیه و تمامیت رژیم دینی او.
این در حالی است که سی درصد از رأی ثابت مردم ایران که به رأی خاموش سی درصدی شهره است، همواره در هیچ دوره ای به هیچیک از صندوق های رأی ریاست جمهوری ریخته نشده است، زیرا که این سی درصد معتقدند که تغییر و جابجایی دولت های حکومتی با شکل ها و نام های مختلف چون رفرمیست (اصلاح طلب) و پراگماتیست (عمل گرا و اعتدال گرا)، در مقابل محافظه کاران، مشکل واقعی مردم ایران را حل نمی کند، چرا که مشکل واقعی مردم ایران، نظام ولی فقیه است و کنترل واقعی دولت هم که بخشی از کلیت نظام است در دست ولی فقیه غیر منتخب است، و نه رئیس جمهور منتخب که به واقع انتخاب آن رئیس جمهور از سوی مردم هم، هدایت شده و مهندسی شده از سوی ولی فقیه غیر منتخب است. آنهم تنها برای گذار از بحران مشروعیت نظام او که هر از چند گاه حادث می شود! چیزی که تمامی دولت های اصلاح طلب و اعتدال گرا در تمامی دوره ها هم به این واقعیت پی بردند، اما میل جنون وار این دو جناح اصلاح طلب حکومتی برای کسب هر چه بیشتر قدرت و شهرت و نیز اندوختن هرچه بیشتر ثروت در برابر جناح محافظه کار حکومتی در بازی های دوره ای رهبری باعث شده است که آنها نه حاضر می شوند واقعیت ها را به مردم بازگویند که واقعیت هم چیزی نیست، جز استعفای قدرتمندانه رئیس جمهوری بعلت دخالت های غیر قانونی رهبری در برابر تحقق خواست های قانونی مردمی، و نه نیز حاضر می شوند با تقاضای کمک از مردم بطور جدی در مقابل بازی های سیاسی رهبری که در کلیت همواره بر ضدّ مردم ایران است ایستادگی نمایند، چرا که ایستادگی قانونی رئیس جمهوری در برابر زورگویی های غیر قانونی رهبری همواره پیام و خواست واقعی رأی دهندگان به رئیس جمهوری بوده است.
سوم، و اما چرا شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل فکر می کنید که رژیم دینی ایران نماینده مردم ایران است که متأسفانه آن رژیم از آغاز انقلاب تاکنون صدها هزار مخالف و منتقد خود را به راحتی تیرباران کرده است و یا به دلایل مختلف به خاطر ذات دینی نظام، یا به دار آویخته، و یا سنگسار نموده است، و یا نیز تاکنون میلیون ها نفر را دستگیر، بازداشت، شکنجه و یا حداقل مورد ضرب و شتم شدید قرار داده است! لذا خطاب شما آن نخست وزیر محترم به رژیم ایران مبنی بر یکسان دانستن آن رژیم با تمامی مردم ایران چیزی نیست جز توهینی آشکار به اکثریت مخالف مردم ایران، بویژه توهین به تمامی ایرانیان زندان رفته، شکنجه شده و عزیز از دست داده، از جمله، از یکسو توهین به اینجانب که پس از تحمل هفت سال و دو ماه حبس همراه با بدترین شکنجه های جسمی و روانی به تبعید در آمریکا دچار آمدم؛ و از دیگر سو، توهین به تمامی اعضای خانواده ام، از جمله توهین به برادرم اکبر که پس از تحمل هفت سال و دو ماه حبس همراه با فجیح ترین شکنجه های قرون وسطایی در زندان اوین به قتل رسیده است و همچنین نیز توهین به خواهرم و نیز دیگر برادرم، بویژه به پدر و مادرم که متأسفانه همگی ضمن هفته ها و ماه ها بازداشت، به طرز فجیحی به شکنجه های مختلف جسمی و روانی دچار آمده بودند و همچنان نیز از آثار ناشی از آن شکنجه ها رنج می برند.
چهارم، شکایت اینجانب از شما، نه برای دفاع و توجیه هر نوع اعمال منفی تمامی پادشاهان آنزمان نسبت به مردم کشورشان بعلت فرهنگ مرسوم وحشیانۀ آنزمان جهان و ایران، بلکه برای دفاع از اعمال مثبت بزرگ دو تن از پادشان بزرگ آنزمان ایران چون کوروش کبیر و خشایار شاه به عنوان مؤسس و مدافع حقوق بشر می باشد، چرا که زمانی را که پدیدۀ زیبای امروزی چون حقوق بشر هنوز در هیچ کشوری کمترین ارزش و مفهومی نداشت، کورش کبیر و خشایار شاه در سرزمینی بنام ایران سر بر آوردند و مؤسس و پاسدار حقوق بشری همگانی شدند، بطوریکه بیشترین و بزرگترین خدمت آنان در شکل حقوق بشری شامل حال یهودیانی شد که یا در زمان کوروش کبیر در سرزمین بابل در اسارت بودند و با لشکرکشی آن پادشاه به بابل و تسخیر آن سرزمین برای همیشه آزاد شدند، و یا در زمان خشایار شاه، به یهودیان اهمیت داده شد و همانان نیز به دربار آن پادشاه راه داده شدند و در نهایت نیز آن یهودیان به کمک آن پادشاه از توطئه بزرگ گروهی کوچک در دربار رهایی یافتند.
پنجم، به حتم نخست وزیر محترم اسرائیل می داند که که نوع رژیم ایران در زمان هخامنشییان از نوع رژیم کنفدراسیون، یعنی از نوع تمامی ملت ها بوده است که حضور و نفوذ بیش از حد و مرز دو تن از یهودیان در دربار خشایار شاه هخامنش و وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی حوادث در آن دربار از سوی آن نخست وزیر محترم، خود نشان مبرهن از نوع آن رژیم از تمامی ملت ها دارد، و لذا برای نخست وزیر یک کشور شایسته نیسست که توطئه از سوی هر ملتی و یا حتی یک گروه قدرت جو از ملت ایران در دربار را در چنین رژیمی، آنهم قرن ها قبل از میلاد مسیح را به پای جنایت و قتل و عام تمامی مردم یک ملت بنویسد که از سوی پادشاه تمامی ملت، یعنی خشایار شاه، نه تنها آن توطئه خنثی، بلکه به فرمان او تمامی توطئه گران به سزای اعمال خود در حد فعل مرگ رسیدند! اگر چه که فرمان مرگ ایرانیان از سوی خشایارشاه خود یک عمل غیر دموکراتیک به حساب می آید، چرا که نفس فرمان مرگ از سوی هر شخص، شخصیت و حکومتی با هر توجیهی، منفی و غیر قابل هضم است، ولو اینکه فرمان مرگ ایرانیان و غیر ایرانیان از سوی کورش کبیر با توجیه دفاع از یهودیان ستمدیده آواره آن زمان در بابل و یا از سوی خشایار شاه با هدف دفاع از یهودیان و با توجیه تنبیه توطئه گران فارس و غیر فارس آن زمان در دربار و دیگر کشورهای تابع آن نظام کنفدراتیو، عملی گردد.
و تأسف در اینجاست که این چه روحیه و یا فکری است که نخست وزیر تنها کشور دمکراسی در خاور میانه از توطئه گروهی کوچک از ایرانیان نسبت به یهودیان در دربار، داد سخن سر می دهد که صد البته آن توطئه خنثی می شود و مرگ هیچ یهودی در دربار خشایار شاه صورت نمی گیرد، و اما کمترین داد سخن از فرمان بیرحمانۀ مرگ از سوی خشایارشاه نسبت به هزاران ایرانی و غیر ایرانی سر نمی دهد که پس از کشف توطئه یک گروه کوچک در دربار به وقوع پیوسته است! و همینطور نیز این چه نوع حقوق بشری است که شما آن نخست وزیر محترم، مرگ صورت گرفته برای هزاران ایرانی و غیر ایرانی در آن دربار را مباح می دانید و نفس فرمان مرگ خشایارشاه را نسبت به این نوع جنایت محکوم نمی کنید، اما مرگ صورت نگرفته یعنی توطئه گروهی کوچک از درباریان هزار ملت را مترادف با جنایت قتل یهودیان به دست ایرانیان بر میشمارید؛ و نگران کننده تر آنکه شما در اظهارات خود طوری وانمود نمودید که خشایارشاه حامی قتل های یهودیان از نوع صورت نگرفته بود، اما مخالف قتل های ایرانیان و غیر ایرانیان از نوع صورت گرفته بود!
من بر این عقیده ام که اگر ارادۀ خشایار شاه در دفع آن توطئه بزرگ، رضایت خاطر آن نخست وزیر محترم را برآورده نمی سازد، کافی است که آن نخست وزیر محترم اولاً، نیم نگاهی بیندازَد به اقدامات انسانی عبدالحسین سرداری دیپلمات دولت ایران در پاریس در خلال سال های جنگ جهانی دوم، چرا که او توانست با صد درصد خطر انداختن جان خود، اقدام به صدور پاسپورت ایرانی برای عدۀ زیادی از یهودیان ایرانی و غیر ایرانی مقیم فرانسه و سایر نقاط تحت اشغال آلمان هیتلری نماید و جلوی مرگ حتمی و قطعی آنان را بگیرد و لذا شباهت بسیار زیاد کار سرداری با اسکار شیندلر در نجات جان این یهودیان بود که به او لقب شیندلر ایران داده شد و از سوی مؤسسات یهودی زیادی هم مورد قدردانی قرار گرفته بود و ثانیاً، نگاهی گذرا به تاریخ پادشاهی کوروش کبیر که مربوط به خدمت آن پادشاه نسبت به یهودیان آواره و بیخانمان می شود، بیاندازَد، چرا که نیاز است که آن نخست وزیر محترم این واقعیت را مدّ نظر قرار دهد که اگر دفاع سامان سازی همه جانبۀ کورش کبیر از یهودیت ستم دیده آواره و بی خانمان و بی کنیسای آن زمان نبود، امروز شاید آن نخست وزیر محترم هم نمی بود که زبان به تهمت همانان بگشاید، و نه تنها آن نخست وزیر محترم، بلکه حتی شاید موجودیت چیزی بنام یهودیت امروزی هم نمی بود! در عجبم که در مغز آن نخست وزیر محترم چه میگذرد که حاضر به بازگویی واقعیت نشده است!
جناب نخست وزیر،
اگر شما آن نخست وزیر محترم مایلید که بدانید که شاکی شما چه شخصی است، همین بس که بدانید او شخصی است بی دین از جنس آواره و بیرون رانده شده از ایران، از سوی فرقه ای کوچک از شخصیت های بی شخصیت دیندار و مجنون حکومتی! بی دین از این جهت که بی دینی خود یک عقیده است و از آنجا هم که تعداد بی دین هایی چون من بعلت عملکرد ضدّ انسانی رژیم دینی ایران، رشد صعودی در ایران داشته است و هم اکنون نیز اکثریت جامعه ایران را تشکیل می دهد، لذا گسترش این نوع از عقیدۀ بی دینی ، خود به مکتب بی دینی تبدیل گشته است، در نتیجه جز این نتوان گفت که بی دینی خود یک دین است! اما نه دینی از جنس شیعی رهبران دینی ایران!
جناب نخست وزیر،
از زمانی که شما آن نخست وزیر محترم بر تخت قدرت و رهبری در اسرائیل تکیه زدید، از یکسو، تا توانستید با این نوع سخنان غیر مستند و همچون شبیه این سخنان، تنفر بسیاری از مردم را نسبت به مردم اسرائیل و یهودیت در جهان برانگیختید که به واقع مردم تلاشگر، زحمتکش، متفکر و نجیب یهودی دراسرائیل و جهان هرگز سزاوار آن نبوده و نیستند! و از دیگر سو نیز، تنفر یهودیان اسرائیل و جهان را به نادرست نسبت به مردم ایران و شاه باستانی آنان چون خشایار شاه ناجی یهودیان برانگیختید که متأسفانه، نه مردم ایران به لحاظ حقایق تاریخی سزاوار تهمت شما هستند، چرا که تاریخ نشان می دهد که مردم ایران در تمامی اعصار کنونی و پیشین همواره عاشق یهودیان اسرائیل و جهان بوده و هستند، و نه خشایارشاه مستحق تهمت شماست، چرا که او نیز عامل واگذاری فرمان تنبیه به دست خود یهودیان نسبت به تمامی توطئه گران درباری ایرانی و غیر ایرانی در سراسر ایران آن زمان بوده است.
جناب نخست وزیر اسرائیل، اینجانب بسیار مایلم که بدانم که آیا شما به مواقع قرار گرفتن در قدرت و موقعیت، همچون رژیم دینی ایران اعتقاد به رفتار غیر دموکراتیک، غیر عادلانه، خودی و غیر خودی و خلاصه در یک کلام اعتقاد به طبقه بندی انسان ها از جنس نقره و مس و طلا در گوشه و کنار جهان دارید، بطوریکه همچون آن رژیم نیز با بر حق دانستن مطلق اظهارات خود، نامۀ مرا که پاسخ به اظهارات سیاسی شما در مورد ایران و ایرانیان است در عملی یکسویه، نادیده گرفته و بی پاسخ می گذارید و یا با اعتقاد به عملی دو سویه، چنین پاسخی از چنین انسان رانده شده از ایران زمین و ساکن فعلی آمریکا را بعنوان یک حق در نظر گرفته و آن سان نیز در رفتاری عادلانه و دمکراتیک به پاسخ مستند آن اقدام میورزید؟
اینجانب به شخصه بر این نظرم که شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل، چه به پاسخ به آن اقدام ورزید، و چه از پاسخ به آن خودداری نمایید، در هر حال نامۀ دوم اینجانب به شما که نامه ای است مربوط به تاریخ مستند خشایار شاه، عنقریب در پاسخ به اظهارات شما آن نخست وزیرمحترم تقدیم حضور می گردد.
و اما متأسفم که اذعان کنم که شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل، چنانچه بخواهید در یک عمل آشکار نژاد پرستانه، غیر دمکراتیک و غیر عادلانه با عدم پاسخ به نامه ام به برتری سیاست و اندیشه سیاسی ضدّ ایرانی خود اصرار بورزید، در آنصورت باید بدانید که اینجانب چاره ای نخواهم داشت که برای حفظ دوستی میان ایرانیان و یهودیان اسرائیل، نه تنها از خود یهودیان ایران و اسرائیل و جهان، بلکه شاید در کنار آن از خود مردم غیر یهودی ایران و جهان برای راه اندازی یک جنبش مدنی علیه نامیمونان راست گرایی افراطی دولت اسرائیل و رژیم افراطی ولی فقیه ایران که همواره بر علیه مردم ایران عمل می کنند، کمک بطلبم، ولو اینکه در این راه همواره مورد انواع توطئۀ آنتن های مزدبگیر رژیم ایران با لباس اپوزیسیون قرار گیرم که همواره هم کارشان گستاخی و هتاکی و تخریب به این و آن، جز خودشان است، و یا اینکه حتی اگر مورد حمایت رسانه های حامی رژیم ایران در برون مرز و یا رسانه های حامی دست راستی افراطی اسرائیل در جهان قرار نگیرم که شکی هم در این تخمین نیست.
و یا ولو اینکه در این راه موفق نشوم، چرا که نیک می دانم که نفس کار من انسانی است و اعمال نیک و انسانی هم در این جهان رو به تیرگی و سیاهی هم جایگاهی ندارد و اگر هم دارد تاریخ مصرفی دارد!
با بهترین درود،
منوچهر محمدی ، ایرانی رانده شده از ایران و ساکن فعلی آمریکا
نظرات
ارسال یک نظر