دست خطی از علی میر فطروس برای آغاز سال 1396

بیداری ها و بیقراری ها(20)،علی میرفطروس
اشاره:
«بیداری ها و بیقراری ها» نوشته هائی است «خطی به دلتنگی» که می خواست نوعی«یادداشت های روزانه» باشد،دریغا که-گاه-از«خواستن»تا«توانستن»،فاصله بسیاراست.
درسالهای مهاجرت نامه های فراوانی به دوستانم نوشته ام که متضمن بسیاری ازدیده هاو دیدگاه های نگارنده است.دریغا که بسیاری ازآنها در دسترسم نیست هرچندرونوشتِ موجود برخی ازآنها میتواندبه غنای این یادداشت ها بیفزاید.

«بیداری ها وبیقراری ها»تأمّلات کوتاه وگذرائی است برپاره ای ازمسائل فرهنگی ،تاریخی وسیاسی :دغدغه هاودریغ هائی درشبانه های غربت و تبعید که بخاطرخصلت خصوصی خود،گاه ،روشن و رام وآرام ؛ وگاه،آمیخته به گلایه وآزردگی وانتقاداست.شایدسخن«تبعیدیِ یمگان»-بعدازهزارسال-اینک سرشت وسرنوشت مارا رقم می زنَد.

این یادداشتهای پراکنده،حاصل پراکندگی های جان و شوریدگی های ذهن و زبان است درگذارِزمان؛«حسبِ حالی» که باتصرّفی درشعرحافظ می توان گفت:

حسبِ ‌حالی بنوشتیم وُ شد ایّامی چند

محرمی کو؟که فرستم به تو پیغامی چند

***

سالِ سرنوشت!

1فروردین ماه1396=21مارس2017

سال 95 به پایان رسید و سال تازه با امیدها و آرزوهای تازه به فردای روشنِ ایران آغاز شده است.باتوجه به مجموعهء شرایط ملّی و بین المللی،من سال96 را«سالِ سرنوشت»می دانم و چنانکه -بارها –گفته ام:

-روشنفکران و رهبرانِ سیاسی ایران و مُنادیان حقوق بشر درعرصهء بین المللی(خصوصاً خانم شیرین عبادی،برندهء جایزهء صلح نوبل) درچنین شرایط حسّاسی باید خواستِ مشروع و مدنی مردم را جهت انجام رفراندوم آزاد و دموکراتیک(نه توسط جمهوری اسلامی بلکه زیرنظرِ سازمان های ملّی و بین المللی)برای عبورِ مسالمت آمیز به حکومتی ملّی و دموکراتیک در نزدِ دولت های جهانی طرح و نثبیت نمایند.

درآغازهرسال به یادِشعرِ«کاستیلو»-شاعر تیرباران شدهء گواتمالایی-می افتم که درنکوهش رهبران سیاسی و روشنفکرانِ ابتَرِ کشور گفت:

–«روزی خواهد آمد که ساده ترین مردمِ میهن من
روشنفکران ابتَرِ کشور را
استنطاق خواهند کرد
و خواهند پرسید:
روزی که ملّت به مانند یک بخاریِ کوچک و تنها
فرو می مُرد
به چه کاری مشغول بودید؟».

***

دل مست و دیده مست و تنِ بـی‌قرار مست
10فروردین ماه1396=30مارس2017

غزلِ«اوحدی مراغه ای»یکی ازشگفت ترین و شورانگیزترین شعرهای زبان فارسی است.این غزلِ به غایت زیبا علاوه براینکه نشان دهندهء اوجِ رونق و رواجِ زبان فارسی درآذربایجانِ قرن 8 هجری/14 میلادی است،یادآورِ شادخواری ها و شور و سرمستی های عصرساسانی می باشدکه ازجمله در عرفان ایرانی انعکاس یافته است.در ویرایشِ یا تدوینِ تازهء کتاب«حلاج»،به این جنبهء مهم پرداخته ام و چگونگیِ تداومِ آئین ها و اندیشه های عصرساسانی دربعدازاسلام را نشان داده ام.
پس از گذشت 40سال ازنخستین چاپ«حلاج»(اردیبهشت1357)،این کتاب-باالحاقات و اضافات بسیار -درحدود500صفحه منتشرخواهدشد.

دل مست و دیده مست و تن بـی‌قرار مست
جانِ زبون چـه چاره کند با سه چـار مست؟

تلخ است کــــام مــــا ز ستیز تــــو، ای فلک
ما را شبـــی بر آن لبِ شیرین، گُمــار! مست

ای بـــــاد صبـــــــح ، راز دل لاله عـَــــرضه دار
روزی کــه باشد آن بت ِ ســوسن عذار مست

از درد هجــــــر و رنج خُمــــارش خبـــــر دهم
گـــر دَر شَـــوَم شبی به شبستان یار، مست

ســــر در ســــرش کنم به وفا ، گر به خلوتی
در چنگــــم اوفتـــــد ســـــرِ زلفِ نگار ، مست

لب بـــرنگیـــــــرم از لب یـــــارِ کنـــــاره گیـــر
گــــر گیــــرمش به کــام دل اندر کنار ، مست

مــــا را تـــو پنج بــــار به مسجـــد چه بری؟
اکنـــون که می‌شویم به روزی سه بار مست

از مــــا مـــدار چشـــمِ سـلامت ، که در جهان
جــــز بهـــر کـــــارِ عشــق نیاید به کار، مست

ای «اوحدی»،گـــرت هوس جنگ و فتنه نیست
ما را به کــــوی لاله‌ رُخـان در مَیار مست

نظرات