پرده برداری از سناریوی ضدایرانی در نشست مونیخ

امنیت منطقه خاورمیانه و نقش بازیگران متنوع بومی و فرامنطقه یی در این حوزه ژئوپلتیک تابع منافع غیرهمسو و بعضا متفاوتی است که تا به امروز اجازه شکل گیری هیچ همکاری برای مشارکت در امنیت جمعی را نداده است.
بروز و ظهور بحران های بزرگ در منطقه خاورمیانه اخیرا از دو الگوی خیزش های دمکراسی خواهانه و هم چنین از اهداف کلان منطقه یی و بین المللی جهت طرح موسوم به “خاورمیانه نوین” منتج می شد که هم اکنون با سرکوب و به انحراف کشیده شدن جنبش های دمکراسی خواهانه که از تونس شروع و به مصر سرایت کرد دوران این مرحله در همان ابتدای کار در نطفه خفه شد.


 در عوض شکل بخشی به طرح خاورمیانه جدید با شکست جنبش دمکراسی خواهانه منطقه یی وارد فاز اجرایی و عملیاتی شد که از درون آن زایش خونین بحران های لیبی، سوریه، عراق و یمن انجام گرفت و به تبع جایگاه بازیگران منطقه یی و بین المللی حتی به مرحله جنگ های نیابتی انجامید. تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به دلیل آچمز شدن سیاست خارجی واشینگتن در خاورمیانه و تشدید تضادهای دولت “باراک اوباما” با متحدین سنتی این کشور از جمله اسرائیل، عربستان و ترکیه امکان اتحاد عمل این محور تا حدود زیادی سلب شده بود و این فرصتی بود برای محور روسیه، ایران، سوریه و تا حدودی عراق و لبنان که بتوانند هژمونی خود را بر محور رقیب تحمیل کنند. اما امروز با شروع دوران ریاست جمهوری “دونالد ترامپ” وضعیت به طور اساسی تفاوت کرده است و در واشینگتن جناح تندروی ضدایرانی به سمت یک سیاست پراگماتیسم و فعال جهت بازسازی دوباره محور عربی – اسرائیلی – ترکیه روی آورده است.

 ترامپیسم در ذات وجودی خود یک تهدید جهانی است که بسیاری از کشورها و طبقات اجتماعی را تهدید می کند اما این خطر برای ایران با توجه به اجماعی که در واشینگتن حول فشار بر تهران وجود دارد و در عرصه منطقه یی نیز یک محور قدرتمند و ثروتمند (بر ثروتمند بودن تاکید می شود چون ترامپ به عنوان یک تاجر در حوزه سیاست به ثروت کلان و نجومی عربی برای اهداف اقتصادی و ایجاد یک رشد اورژانسی در حوزه صنایع نفت و گاز آمریکا نیاز وافر دارد) آماده همکاری در این سناریو به صورت اکتیو موجود است، بیش از همه توان اجرایی خواهد داشت. معمولا در “حوزه قدرت” ساختارها در دو موقعیت بسیار خطرناک خواهند بود اول زمانی که در اوج قدرت و توانمندی قرار بگیرند و دوم در موقعیتی که حامیت یک قدرت بالقوه بزرگ در وضعیت بالفعل دچار ضعف درون ساختاری شود. ترامپ امروز به عنوان رهبر بزرگترین هژمون بین المللی بنا به دلایلی در بدترین موقعیت و ضعف حاکمیتی قرار گرفته است و این نمی تواند ادامه داشته باشد و به تجربه در چنین شرایطی یا باید در شرایط داخلی آمریکا این تغییر مناسبات قدرت انجام گیرد (که شرایط فعلی در تضاد با آن قرار دارد) یا اینکه با ایجاد یک “شوک” خارجی شرایط را تغییر دهد.

آنچه در سومین روز نشست امنیتی مونیخ اتفاق افتاد و در جواب دعوت “محمدجواد ظریف” وزیر امور خارجه ایران برای همکاری های منطقه یی و بین المللی اظهارات سریالی سناتورهای ارشد و تندرو آمریکایی از جمله “لیندزی گراهام” و “کرستوفر مورفی” بر تشدید تحریم های ایران تاکید کردند و وزرای امور خارجه اسرائیل، عربستان و ترکیه نیز در چارچوب همین سناریو از خطر تهران و شیعه گری برای نابودی منطقه سخن گفتند را باید بسیار جدی گرفت. البته قبل از آن هم خبرهایی حاکی از تلاش آمریکا برای سازماندهی یک مدل از ناتوی خاورمیانه یی با مشارکت این کشورها و تحت الحمایه آمریکا تدارک دیده شده بود که سخنان “آویگدور لیبرمن”، “عادل الجبیر” و “چاووش اوغلو” به خوبی نشان داد که این محور ضدایرانی حول عملیاتی کردن این سناریو دوباره فعال شده است.

 چنانچه ماهیت و حتی لحن سخنان این سه وزیر امور خارجه به دقت مورد ارزیابی قرار گیرد نشان می دهد که یک هماهنگی کامل در این خصوص وجود دارد. این در حالی است که بعد از جنگ حلب و شکست گروه های شورشی و تروریست سوری با اجرای طرح آتش بس با ابتکار روسیه و همکاری ایران و ترکیه تا حدود زیادی از دامنه منازعات کاسته شده است و در عراق نیز دولت مورد حمایت تهران به شدت درگیر جنگ با گروه تروریستی “داعش” در منطقه موصل است. هر چند که در طول چند سال اخیر روابط بین تهران – ریاض به شدت دستخوش بی اعتمادی و تنش شده است اما در طول هفته های اخیر از سوی تهران سعی شده است تا از دامنه این تنش ها کاسته شود و تا حدودی نیروهای تندرو بعد از اقدام به حمله به سفارت عربستان با محدودیت مواجهه شده اند. به همین دلیل منازعه بین تهران – ریاض هر چند که ریشه در یک رقابت منطقه یی و اعمال هژمونی دارد اما تحرکات هفته های اخیر و بعد از ریاست جمهوری ترامپ حکایت یک سناریویی فراتر از این منازعات روتین منطقه یی دارد.
هم اکنون برای رهبران ایران پاسخ به این سوال که در وضعیت وجود یک سناریوی عملیاتی تهدیدآمیز نحوه برخورد و خنثی سازی آن که می تواند تا حدود زیادی منافع ملی ایران را با خطر روبه رو کند، چگونه باید باشد دقیقا مصداق همان “چه باید کرد” معروف می باشد. در شرایط کنونی با هماهنگی هایی که به نظر می رسد بین واشینگتن و پایتخت های منطقه یی در تل آویو، ریاض و آنکارا انجام شده است توازن قدرت به نفع تهران برای تصور برخورد قهری به هیچ وجه عاقلانه نخواهد بود و سیاستمداران ایرانی باید ضمن اینکه فاصله خود را با جامعه مدنی کاهش بدهند هم زمان با درک ضرورت عدم ورود به تله برخوردهای تنش آفرین می توانند بسترهای بهانه ساز را از رقبای خود سلب کنند. ایران هم اکنون در شرایطی قرار دارد که موقعیت خود را در تحولات منطقه یی تا حدودی تثبیت شده دارد و نیازی به اقدامات تحریک آمیز و تهاجمی ندارد چون در سوریه و عراق به عنوان دو حوزه اصلی منازعه منافع و جایگاه تهران در همراهی با حکومت های قانونی تعریف شده است. موضوع یمن امروز در تمرکز نگاه این ائتلاف جدید قرار گرفته است و عربستان به دلیل شکست در جنگی که علیه فقیرترین کشور عربی براه انداخته است هم اکنون زیر فشار زیادی قرار دارد و به همین دلیل منطق سیاسی حکم می کند که خیلی در چرخه منازعات نظامی یمن وارد نشد. اما موضوعی که در چنین شرایطی می تواند در دستور سیاست ورزی ایرانی قرار داشته باشد از یک طرف ترمیم روابط مخدوش خود با کشورهای اروپایی که به دلیل نوع نگاه ترامپ نسبت به موجودیت اتحادیه اروپایی هم اکنون فرصت مناسب برای آن است، خواهد بود. از طرف دیگر با ترکیدن حباب نزدیکی واشینگتن – مسکو و طرح مناقشه آمیز “منطقه امن” در سوریه که دوباره تضادهای روسیه را با این محور در آینده دامن می زند، برای تهران گسترش همکاری با مسکو و پکن در شرایط عینی شدن این تهدیدات منطقه یی ضرورت بیشتری پیدا کرده است. طوفانی در راه است که متاسفانه مسیر آن از خاورمیانه می گذرد و عقلانیت سیاسی در ایران باید بسیار مواظب تبعات و هزینه های احتمالی این طوفان باشد.