واقعیات پس گردن امریکا و اروپا زده است

بنظر رونالد ترامپ ناتو اهمیت دارد اما هزینه آن بیش از اندازه سنگین است. اتحادیه اروپا ابزاری در دست آلمان برای تسلط بر اروپاست. درعین حال که هر دو سخن منطقی است، از هر دو بوی درگیری هم بر می آید. اعضای اروپائی ناتو باید پول بیشتری بدهند ، اما مقدم بر همه چیز باید از رودر روئی با روسیه بکاهند- که در این نیز می تواند اثرات صرفه جوئی مشاهده شود. دولت آلمان هم باید سهم بیشتری به صندوق جنگ بپردازد، نقش جدید آن در رهبری اروپا، پس از خروج انگلستان از اتحادیه اروپا بر خلاف گذشته زیر نظر گرفته خواهد شد.


این که آیا رئیس جمهور آتی امریکا آنطور که روزنامه آلمانی » زود دویچه سایتونگ» روز سه شنبه مطرح کرده واقعا «نظام پس از جنگ جهانی دوم را زیر سؤال برده است؟ » و یا بقول پایگاه اینترنتی » تله پولیس» هدف او » بازگشت به سیاست قدیمی قدرت های بزرگ» است؟ روشن نیست. ولی اگر بخواهیم آن را تفسیر کنیم معنی آن عبارتست از اینکه، حداقل در بخش هائی، اندکی از قدرت ویرانگر آمریکا کاستن و گامی جدی از جنگهای ویرانگرحقوق بشری و صدور دموکراسی دور شدن، که البته این نه بمعنی دور شدن کلی از جنگهای امپریالیستی است و نه به کنار نهادن سیاست توسل به تهدید. این به معنی آغاز یک دوران صلح گستری عمومی نیست، بلکه سبک سنگین کردن علائق خود با رقبا و در مواردی هم همکاری با دیگر قدرت هاست.
امروز، برخلاف تصور سیاستمداران فریب خوردۀ جنگ طلب و رسانه های آنان در اروپا که پس از شکست شوروی در سالهای 90 نقش ژاندارم جهانی را برای امریکا ابدی فرض کرده و به آن دل بسته بودند، آن «یگانه قدرت جهانی» تبدیل به یکی از قدرت های جهان چند قطبی شده است. آن استراتژی که می خواست روسیه را منزوی کند و جلوی پیشرفت چین را بگیرد، شکست خورد، حالا در سوریه شکست نظامی نیز بر آن افزوده شده است.

اینک در واشنگتن این شایعه را پخش کرده اند که ترامپ و پوتین، نیز مانند ریگان و گرباچف در ریکیاویک با یکدیگر ملاقات خواهند کرد تا با هم » معامله» کنند. هیچکس نباید تصور کند که ترامپ گرباچف امریکا خواهد شد. ولی مشابهاتی وجود دارد. ترامپ مجبور خواهد بود هزینه خطاهای سیاسی قدرت جهانی را بپردازد، بویژه خطاها در زمینه بحران اقتصادی و اجتماعی را. بیش از آن که صحبت بر سر ناتو باشد صحبت بر سر » ناتوی اقتصادی» است، «تی تی آی پی » و دیگر قرار دادها. سخنرانی نخست وزیر انگلستان در روز سه شنبه نشان داد که جهت گیری او نیز بسوی جهان چند قطبی است . جهان چند قطبی است و غرب نیز با تاخیر به همین سو می رود. فشار واقعیت تناقضات درونی » جامعه ارزش» ها را برملا می سازد، از جمله قدرت نظامی تازه آلمان را.