گلرخ و آرش و قصه اى كه هرگز منتشر نشد
مادرانه را در شرایطی برگزار کردیم که پر بود از اشک و لبخند . معصومه هم غمگین بود هم عصبانی . غمگین بود چون دخترش آتنا دوباره به زندان رفته و عصبانی بود چون مامورها در غیاب او و شوهرش به خانه آمده و تا اتاق خواب دخترانش سرک کشیده بودند . سیمین نگران امید و همه نگران ارش بودند. اخبار باز هم بد بود . هیچ نقطه امیدی برای چتد زندانی که اعتصاب غذا کرده اند بنظر نمیرسید . نامه ای که گلرخ برای آرش نوشته بود خوانده شد و برای زنی با چند فرزند که شوهرش زندان است پول نان جمع کردیم . باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد . پول نان . برای زنده ماندن .
یکی از مادران که برای رضایت گرفتن به خانه ای مراجعه کرده بود گفت ولی دم زنی بوده که رضایت نمیداده . عصبانی شده و گفته چرا برای ریحانه نرفتی رضایت بگیری .؟ جواب داده که شرمنده ریحانه ام . ولی دم ، آرام شده و گفته چون شرمنده ریحانه شده ای نمیخواهم باز شرمنده شوی . رضایت میدهم .
همه مان دست زدیم و خوشحال شدیم . تبریک گفتیم و میدانم ریحان هم شاد است که یکبار دیگر طنابی باز شد از گردن محکومی .
هر چه مطالب فرعی پیش میامد باز برمیگشتیم سر خانه اول : آرش و گلرخ . آرشی که 16 کیلو وزن کم کرده . چرا؟ چون اعتصاب غذا کرده . چرا؟ چون اصرار دارد قانون در باره همسرش اجرا شود . کدام قانون؟ همان قانونی که میگوید توهین باید در ملاء باشد . یعنی اگر حرف بدی هم از دهان کسی بیرون آمد باید کسی هم باشد که بشنود . وگرنه توهین در خفا یا در دل توهین حساب نمیشود . در باره اتهام گلرخ نکاتی هست که بسیاری نمیدانند . و اگر بدانند باور نمیکنند که چنین ظلمی در روز روشن به این زن و شوهر روا شده .
گلرخ در خانه اش قصه ای نوشته در چند صفحه . توی یک سررسید . قصه ای در باره سنگسار . احساسات و عواطف خود را در قالب ان داستان بیان کرده و دفتر را بسته و تمام . نه چاپ شده نه در فضای مجازی منتشر شده . در بازرسی منزل و در واقع برای دستگیری آرش ، این سررسید هم به دست ماموران افتاده . بر مبنای آن 6 سال زندان بریده اند . با حمله به خانه در حالیکه زن تنهاست ، بدون احضاریه و روال قانونی گلرخ را دستگیر کرده اند . اکنون آرش در زندان اعتصاب غذا کرده از بس گوش شنوایی نیست تا حرفهای این دانشجوی فلسفه را بشنود . کجای دنیا برای چنین داستانی کسی را زندانی میکنند؟ آرش میگوید در قانون تصریح شده که میبایست به چنین اتهامی در دادگاه کیفری رسیدگی شود . یعنی دادگاه انقلاب صلاحیت بررسی اتهام گلرخ را نداشته .
ارش ، همان جوان لاغر اندام اعتصاب غذا کرده . چند روزی ست که معده اش آب هم قبول نمیکند و 16 کیلو لاغرتر شده .
مادرانه دلهره اش را به زبان آورد : اگر آرش بمیرد.....
راستی اگر آرش بمیرد چه میشود؟ آیا زمین به آسمان میچسبد ؟ اعتراض پشت اعتراض بلند میشود که چرا باید جان جوانی چنین فرهیخته از دست برود ؟
راستی در سرزمینی که دزدها و تجاوزگران و جانيان آزادند، عدالت مدفون و دادخواهان و حق طلبان در زندان ، چه باید بکنیم ؟
وقتی فرزندان این مرز و بوم را مثل پاره های تن خودمان میدانیم ، میگوییم : خواسته آرش صادقی ، خواسته ای منطقی و قابل قبول و قانونی ست . میبایست فورا و بدون اتلاف وقت به خواسته برحق وی عمل شود و گلرخ آزاد شود.
و حتما كه آرش نیز به محض آغاز روند آزادی گلرخ اعتصابش را پایان خواهد داد . چرا که جان شیرین او برای این سرزمین ارزشمند است . هر چند تا پایان عمرش با عوارض ناشی از این اعتصاب غذا دست و پنجه نرم خواهد کرد .
به قلم شعله پاکروان از مادران دادخواه