حوزه های تخریبِ زندگی مردم و کودکان در ایران، بسیار گسترده و همه جانبه است. از هر سو، سران حکومت دارند، به محروم ترین اقشار جامعه فشار می آورندُ، همچنین قوانین ارتجاعی و ظالمانه، یکی پس از دیگری، بر بیکاری ها و بر ناهنجاری های اجتماعی افزوده است. پیداست که چنین جامعه ای، در خدمت به بالنده گی، رشد و زندگانی بهتر میلیون ها انسان دردمند و کودکان نیست.
قد و وزن، در سیستم استخدامی، به حیطۀ قانون و تصمیم کشیده شده است و در این میان، آموزش و پرورش رژیم، مجاز به خدمت گرفتن افرادِ منطبق با قوانین ارتجاعی و تازۀ جمهوری اسلامی در درون مدارس نیست؛ قانونی که با هیچ منطقی، به غیر از منطق خشن و ناعادلانۀ سرمایه داری، قابل توضیح نیست.
متأسفانه دامنۀ تبعیضات در زیر سلطۀ سردمداران رژیم جمهوری اسلامی دارد، گسترده و گسترده تر می گرددُ، هزاران انسانُ، بدلائل واهی ای همچون قد و قواره، رنگ و پوست و غیره، از گردونۀ کار و کاسبی خارج می شوند.آشکار شده است که سران حکومت، تصویب قوانین و شروط استخدام معلمین، و همچنین ورودِ کودکان به مدارس را، نه بر اساسِ نیازمندی های عمومی جامعه، بلکه بر مبنای نیازها و منفعتِ، عده ای قلیل سازمان – داده و – می دهند. در حقیقت این نظام، کاری به محترم شمردنِ حقوقِ پایه ای انسان ها ندارد و رنگ و پوست و جنس و اندازه، متأثر از قوانین مصوبۀ بناحق دولتی ست. در بستر چنین سیاستی ست که «عباس قنبری» معاون دانشجویی دانشگاه فرهنگیانُ، طی مصاحبه ای می گوید: «معلمان برای جذب در آموزش و پرورش از فهرست ۳۰ بیماری ممنوعه ارزیابی و معاینه می شوند که دو تا از این بیماری های ممنوعه «کوتاهی قد و چاقی و وزن نامتعارف» است که معلمان از پذیرش در آموزش و پرورش باز می مانند» و یا اینکه، چند روز قبل «مدیر مدرسه شهر رودبار جنوب استان کرمان»، دانش آموزان را بدلیل ناتوانی در پرداخت هشت هزار تومان شلاق می زند و از مدرسه اخراج می کند.
البته تبعیض و اخراج، تنیه کودکان و همچنین اخاذی از محروم ترین اقشار جامعه، سابقۀ طولانی دارد. از یک سو جهان از فرط ثروت و دارایی، رشد تکنیک و تکنولوژی – قرنِ بیست و یکمی – دارد می ترکد، و از سوی دیگر، میلیارد ها انسان، ناتوان از تأمین نیازهای اولیۀ زندگی خویش اند. به این دلیل که قدرت مداران بین المللی و از جمله سران رژیم جمهوری اسلامی، ستون و خشت جامعه را، کج چیده اند و بی دلیل هم نیست، که چشم اندازها، برای زندگی، بی رنگ و تیره و تار شده است. این چه نظام ها و یا جامعه ای ست که وزن و قد و شکل و شمایل و امثالهم، نقش تعیین کننده ای دارد و بعضاً از آنان، قادر به انجام و یا انتخاب کار دلبخواهِ خویش نیستندُ، بعضاً دارند، سرمایه های هنگفتی به جیب می زنند؟ این چه سیستم و یا مناسباتی ست که انسان ها را برای انجام کار، دست چین و حق انتخاب را آنان سلب می کنند؟
پیداست که واژۀ برابری، انتخاب شغلُ، پوشش و دروس تحصیلی و همچنین برسمیت شناختنِ مقام و منزلت مردمی در دنیای کنونی و آنهم در زیر لوای نظام های امپریالیستی بی محتوا و بی مسماء شده استُ در این میان سران حکومت ها هم، در پی سودآوری بیش از این و تنگ تر نمودن زندگی بخور و نمیر محروم اند؛ پیداست که قوانین تصویب شدۀشان، دست و پا گیر، باز دارندۀ و به تمکین واداشتن کارگران، زحمت کشان و دردمندان است. به عبارتی کارگر و کودک، در زیر سایۀ چنین قوانین ارتجاعی ای آزاد نیست و به اثبات رسیده است که سیستم و مناسبات کنونی، پتانسیل پاسُخگویی به خواسته های بدیهی میلیون ها انسان دردمند و کودکان را ندارد. به یقین هم میادین آموزشی از منظر حکومت مداران، میادین تربیتِ کودکان و جوانان به حساب نیآمده و نمی آید و علیرغم اینکه، در قانون نظام جمهوری اسلامی آمده است «آموزش در کشور ایران خدمت دولتی محسوب می گردد. بر اساس مواد قانونی ۱۹، ۲۰ و ۳۰ قانون اساسی حکومت جمهوری اسلامی ایران، دولت موظف به ارائه برنامه های آموزش ابتدایی و متوسطه رایگان به کلیه شهروندان ایرانی بدون در نظر گرفتن جنسیت، رنگ، نژاد، قومیت و… آنان می باشد«. امّا و در عمل، وزارت آموزش و پرورش بمانند دیگر وزارت ها، در پی سر کیسه کردن والدین کودکان و توده های ستم دیده می باشد.
به دیگر سُخن و به عمل دریافته شده است که قوانین نوشته و تصویب شده در نظام جمهوری اسلامی، نه تنها کمترین ما به ازای عملی ندارد، بلکه عملاً، حامل سیاست های تبعیض گونه و اخاذی از والدینِ دانش آموزان است. بر همین اساس در چنین سیستم های ظالمانه ای، نمی توان انتظار، رشد و شکوفائی کودکان را داشت. چرا که جامعه و کودک، نیاز به اشتغال و آرامش فکری؛ و همچنین نیاز به معلم مکفی و فضای آموزشی سالم، کلاس و امکانات گرمایشی دارد. بنابه گفتۀ مقامات دولتی صدها روستا و نقاط دور افتادۀ ایران، فاقد معلم و مدرسه، امکانات ایمنی و گرمایشی اندُ، بیهوده نیست که نمایندۀ ایذه در مجلس شورای اسلامی با اشاره به بازدیدش از یکی از روستاهای این شهرستان، و با مشاهدۀ وضعیت مدارس می گوید: «جای نگرانی دارد که پس از گذشت ۳۷ سال از انقلاب، دانش آموزان این شهرستانها در محل نگهداری حیوانات تحصیل میکنند و به همین سبب به وزیر آموزش و پرورش تذکر میدهم«. و ادامه می دهد که «سی درصد از مدارس ایران فرسوده هستند و حدود چهار میلیون دانش آموز در مدرسه هایی درس می خوانند که امکانات و ایمنی مناسبی ندارند«.
بدون شک موارد فوق، نمونه هایی هر چند کوچک از اوضاع تأسف بار جامعه ای ست که سرمداران رژیم جمهوری اسلامی در برابر میلیون ها انسان دردمند و کودکان جامعۀمان قرار داده اند. زنگ مدارس، هر ساله، به صدا در می آید و امّا و در عوض، مشکلات و معضلات رو در روی کودکان، در ابعادی وسیع تر زنده است. چهرۀ خیایان ها با کودکان گل و آدامس فروش و غیره، تزئین شده است و میلیون ها کودک، به جای رفتن به سر کلاس ها و بازی با هم سن و سال های شان، در خیابان های ناامن ایران، در پی تهیۀ لقمه نان و کمک به والدین شان اند. علاوه بر این ها، بازمانده گان از تحصیل، از مرز میلیون ها هم گذشته است و بنابه گزارش مقامات دولتی، فقر و نداریِ والدین، از زمره علل اساسی آن ها می باشد؛ فقر و تنگدستی ای که جامعه را کاملاً به دو دستۀ متضاد از هم تقسیم نموده است که یک طرف آن، سردمداران نظام با دار و دسته های شان قرار گرفته اند و طرف دیگر آنرا، میلیون ها انسانِ دردمند بهمراه فرزندان شان تشکیل می دهند. چرا که کار در ایران، به اندازۀ کافی و بدنباله، حقوق مکلفی برای تأمین نیازهای اولیۀ زندگی نیست. با این اوصاف و در چنین اوضاعی نمی توان امر آموزش و پرورش، و تربیت صحیحِ کودکان را به پیش بُرد و در انتظار رشد و شکوفائی آنان بود.
خلاصه اینکه سیستم حاکم بر ایران، بدرد کودکان نمی خُورد، به این دلیل که در خدمت به سیاست و در جهت تأمین نیازهای طبقۀ سرمایه داری سازماندهی شده است؛ آموزش به آن میزانی در دستور کار سرمایه داران قرار – گرفته و– می گیرد، که چرخۀ سود و سرمایه به گردش در آید. طبقۀ حاکمه در فکر زراندوزی و چپاول استُ، در مقابل، میلیون ها انسان و کودک، در فکر زندگی آرام، آموزش و تربیت بدون دغدغه اند. آشکار شده است که تا زمانی، سرمایه و سیاست های تاکنونی، بر فضای جامعه سیطره انداخته است، زندگی مردم و اوضاع آموزش کودکان، نه تنها بهبودی نخواهد یافت بلکه وخیم تر هم خواهد گردید. تنها علاجِ معضلات رو در رو، در پاره نمودن افسارهای بندگی، و همچنین در تغییر فضای سیاسی و توازن قوای جامعه، به نفع میلیون ها انسان دردمند و کودکان می باشد.