اقدام وحشیانه رژیم جمهوری اسلامی به شهروندان افغانستانی

جوهر سیاستِ ارتجاعیِ، منعِ شهروندان افغانستانی در 16 استان و 26 شهر ایران خشک نشده است که اخیراً نیروهای انتظامی استان فارس، در اقدامی شنیع و غیر انسانی و آنهم به بهانۀ اتباع بیگانه غیر مجاز، تعدادی از آنانرا با چشمان و دستانی بسته در تاریخ 16 شهریور، در حصارهای آهنی حبس نمودند!


جدا از ابراز تأسف و محکومیتِ چنین اعمال سخیفی، باید گفت که مشاهدۀ چنین وضعیتی از جانب سرمایه داران و نظام های کریه ای همچون نظام جمهوری اسلامی امر عجیب و غریبی نبوده و نیست. بارها و بارها شهروندان افغانستانی توسط سردمداران جمهوری اسلامی مورد تحقیر و توهین قرار گرفته اند و فرزندان شان، از فراگیری علم و دانش باز مانده اند، و به دلائل موهومی، خانه های شانرا به آتش کشیده اند، تا مدافعین «ارتقاء امنیتِ عمومی«، جامعه را به مسیر دلبخواۀ خود سازمان دهند. پهن نمودن چنین سیاست و رذالتی قابل قبول نیست و در تقابل با آرمانِ کارگران و زحمت کشان قرار دارد و پیداست که هدف و نیت نظام، انحراف افکار عمومی و هدف و نیت، نشان دادن قدرت سرکوب، نظامی ست که پایه های اجتماعی اش، روز به روز، رو به ریزش است و روز به روز، و در ابعادی گسترده تر، در تقابل با جنبش های اعتراضی میلیون ها انسان دردمند قرار گرفته است. در حقیقت این دست فجایع، نماد و الگوی جوامع سرمایه داری، همچون نظام امپریالییستی ایران است؛ نظامی که بمنظور پیشبُرد سیاست های جنگی اش، رنگ و پوست، نژاد و زبان نمی شناسدُ، در دُوره های متفاوت، شهروندان افغانستانی را – و آنهم تحت عنوان «نیروهای فاطمییون» – در جنگِ سوریه، از انرژی و از نیروی آنان سوءاستفاده نموده است 

پُر واضح است که این نظام و همۀ نظام های سرمایه داری، عامل بدبختی و آوارگی میلیون ها انسان دردمندند؛ این نظام و همۀ نطام های سرمایه داری، بانی نداری، فقر و بیکاری توده های ستم دیده اند و این نظام و همۀ نظام های سودجود، مسبب هزاران بلایا و مصائب اجتماعی اند. با این اوصاف، وجود و حیات چنین نظام هایی، مترادف با تحقیر و توهین انسان هاست و در حقیقت این افکار گندیده و پلید سرمایه داری ست، که مانع زندگی آسوده تر و همچنین، مانع انتخاب مکانِ انسان های دردمند است. چرا که انسان در مفولۀ حاکمان زراندوز، فاقد ارزش های اولیه است و بعنوان جاده صاف کنانِ دم و دستگاه های سود ده به حساب آمده و می آیند. بی تردید و در این میان نظام جمهوری اسلامی هم، جدا از تعیین سیاست های بازدارنده ای، همچون استفاده از نعمات و امکانات جامعه بر روی شهروندان افغانستانی، و متعاقباً با سازماندهی فاجعۀ استان فارس، در صدد است تا افکار عمومی جامعه را، از درک حقیقی صدها معضل اجتماعی منحرف سازد. از یک سو و به تجربه دریافته شده است که چنین اعمال کثیفی از جانبِ سران نظام بعید نبوده و نیست و از سوی دیگر هم، باید بر این موضوع کلیدی اشراف داشت که تا زمانی سرمایه داران، سوار بر کرسی قدرت اند، دامنۀ زیر پا گذاشتن بدیهی ترین حقوقِ انسانی، گسترده و گسترده ترخواهد شد.

با این اوصاف حذف چنین اعمال شنیعی در جوامع ای همچون جامعۀ ایران، منوط به سرنگونی نظام سودجو، و منوط به نابودی بانیان و مسببین چنین اوضاع دردناک است. پیداست که عامل ناامنی های درون جامعه، سردمداران نظام جمهوری اسلامی اند و باید و می بایست، به کنار گذاشته شوند تا حقوق انسان ها، و از جمله حقوق پایه ای شهروندان افغانستانی در ایران تضمین گردد. علاوه بر اینها پُر واضح است که توده های محروم اسکان گزیدۀ افغانستانی در ایران، از آنِ جامعۀ، ایران اند و باید و می بایست، بمانند دیگر شهروندان، از حقوق برابر و یکسانی برخوردار گردند. این نظام جمهوری اسلامی ست که منحرف از مرام و آرمان های انسانی و مردمی ست؛ و این سران حکومت اند، که بانی نابرابری ها و تفاوت های طبقاتی و رنگ و نژادی اندُ، همۀ آنان، با هر مقام و منصبی، مخل آسایش رنجبران و محرومان اند و باید به زیر کشیده شوند تا جامعه، طمع آزادی، برابری و رهائی را به عینه لمس نماید.