خاطراتی از منصور اسانلو : عوامل حکومت اسلامی قبل از 22 بهمن حمله وکشتار را شروع کرده بودند.

از سال 1357 قبل از انکه شر 57 پیروز شود، مردم را می زدند ومی کشتند.
برای تظاهرات هسته مقاومت کارگری میدان قزوین در ابان ماه 1357 به انجا رفتیم .آبان ماه 1347 یعنی 4 ماه قبل از 22 بهمن ماهوقتی به انجا رسیدیم از همه طرف دوستان کارگر با خانواده هایشا ن می امدند.
حدود سی هزار نفر جمع شده بودیم. همه کارگر واز شوراها وسندیکاهای کارگری سازماندهی شده بودیم. وگروه های زیادی از
دانشجو یان هم از همه سو به ما می پیوستند. . سرود خوانی ما اغاز شده بود. اتخاد اتخاد اتخاد ای ملت ما با هم متحد می شویم تا برکنیم ریشه استبداد درود درود درود درود بر کارگر. همینطور سرود خوانی ادامه داشت قرار بود طبق هماهنگی مدیریت راهپیمایی از میدان قزوین که یک محله کارگری بود تا دانشگاه صنعتی اریامهر برویم. در خیابان ازادی فعلی .زنجیره های انسانی شکل گرفت و دست ها را در هم گره زدیم .در حالی که تازه راه افتاده بودیم که ناگهان هجوم چوب وچماق شروع شد حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله . بعد با ماشینهای بزرگ مثل کامیون وکمپرسی و بتز خاور به ما حمله کردند.با کامیون ها ووانت ها به سوی جمعیت حمله می کردند .ما هم با دستور بزرگتر ها ورهبر های تظاهرات لایه های صفوف خود راپنج شش لایه ای کردیم و صفوف را فشرده تر کردیم .تقریبا همه در زنجیر ها قرار گرفتیم.در ابان ماه 1357 در ست بعد از اغاز اعتصاب کارگران شرکت نفت چهار ماه قبل از 22 میهن انها تا حد مرگ به ما حمله کردند. با کامیون و ماشین ها تا با قمه وچاقو و
زنجیر وچوب وباتوم حمله کردند.انها سعی در کشتار وپراکنده کردن ما را داشتند.البته چون ما روحیه بالایی داشتیم واز انها خیلی بیشتر بودیم توانستیم انها را فراری بدهیم .تعدادی از انها دستگیر شدند. معلوم شد که سر دسته انها نجات همدانی بود از صالح آبادهمدان که توسط گروه هیات موتلفه واخاموشی وپور استاد و لاجوردی وعسگر اولادی ودار ودسته فدائیا ن اسلام بسیج شده بودند.
وقتی جیب هایشان را گشتند بزرگتر ها دسته های اسکناس تا نخورده تو جیب برخی از انها بود. عده ای از انها هم با کامیون ها
ووانت ها فرار کردند. بلندگویشان هم به دست ما افتاد که تا دانشگاه صنعتی اریامهر که به زور اسمش را "شریف" کردند با بلندگوی انها شعار های کارگری دادیم ورفتیم.این نا کسان از همان اولش شروع به زدن و کشتن دگر اندیشان کرده بودند. خاطرات ابراهیم یزدی جلد سومش را بخوانید او در نوفل لوشاتو همه کاره خمینی وبود ومترجم ومشاور خودش ودیگر اسناد رو شده نشان میدهند که خمینی ادم خوار 150 ملیون دلار توسطهماهنگی مهندس بازرگان وبهشتی وموسوی اردبیلی و خاتمی در المان و ایران می گیرند وخمینی تعهد می دهد که با منافعامریکا کاری ندارند . انها خدا پرست هستند وامریکایی ها وانگلیسی ها هم خدا پرست هستند. خمینی تعهد داد که حزب توده وفدائیانومجاهدان وبقیه دگر اندیشان وروشنفکران را نابود کنند تا مبادا اتفاق 57 به سود کمونیستها ودموکراتها وملیون واقعی تمام شود.به همین دلیل از قبل از 22 بهمن در تمام تظاهرات سعی می کردند چپ ها وروشنفکر ها را شناسایی کنند .به هر حال در میان تظاهرات قبل از 22 بهمن بسیار به نیروهای دموکرات حمله کردند. انها هیات موتلفه ای ها وفدائیان اسلاموحزب ملل اسلامی وگروه های حزب الهی واکثریت اخوند ها مثل کروبی در سال 1355 که در زندان بودند طبق یک توافق همه ایشان در برنامه توبه وسپاس شاها شرکت کردند،و از زندان بیرون امدند .همه برنامه ریزی شده بود.تا برای سازماندهی حرکت بعدی خمینی سازماندهی ها را ایجاد کنند. 
پیشینه کشتار های این حکومت از قبل از 22 بهمن 57 به کشتن کارگران سندیکالیست رحیم شیخ زاده و دوستانش می رسد.

حزب الهی ها خودشان را به عنوان مامور ساواک جا می زنند وبا ماشین ولوو شخسی که ان زمان ماشین ساواک بود ، سر راه رحیمشیخ زاده را می گیرند او کارگر بافنده سوزنی بود ودر کارگاه های خیاطی لاله زار کار می کرد ودر بین کارگران خیلی محبوب بوداو را همانطور که پوینده ومختاری را ربودند در خیابان می ربایند و به اداره حفاظت شرکت نفت در خیابان ثریا می برند. در انجا اورا زیر شکنجه می گذارند تا مکان چاپ اطلاعیه های سندیکا را بدهد. رحیم مقاومت می کند. انها خانه رحیم را بلد بودند از طریقخانواده رحیم شیخ زاده ، دوست پزشک وقهرمان او دکتر هوشنگ تیزابی را شناسایی می کنند واز طریق دکتر به احمد نعیمی کارگرسندیکالیست شرکت واحد که در قسمت مخابرات کار می کرد وبعد از کار در شرکت واحد به مسافر کشی در تهران با تاکسی فیات می پرداخت . واعلامیه های چاپ شده کارگری را بین کارگران در محله های کارگری پخش می کرد.
همین حزب الهیی های های نفوذی در ساواک که همه همان زمان ضمن شکنجه کردن زندانی ها نماز هم می خواندندوهمه دین داروشاه پرست بودند وشاه را سایه خدا می دانستند. یاران رحیم را هم دستگیر می کنند .اما هیچ کدام زیر شکنجه مقر نمی ایند . انهارحیم شیخ زاده را بدلیل مقاومتش که ادرس چاپخانه ودیگران را نمی دهد ذره ذره در اسید سولفوریک حل کردند. همچنین دکترهوشنگ تیزابی را را زیر شکنجه های فجیعاته کشتند . تمام انگشتهایش را شکسته بودند وتمام ناخن هایش را کشیده بودند. خود ارش وتهرانی که دونفر از شکنجه گران حزب الهی ساواک بودند در تلویزیون در سال 1358 در حضور ملیونها نفر اعلام کردند، کار مافقط کشتن کمونیست ها وتوده ای ها دگر اندیش ها بود. خود مراجع مثل اقایان شریعتمداری و گلپایگانی ومرعشی وبقیه ما را خوب می شناسند. حتا اخوند هایی که انگشت شمار چندماهی زندانی شدند ،مثل عبدالرضا حجازی در خاطرات خود نوشته اند ،ما الکی چندتاحرف ضد حکومت در منبر می زدیم تا ما را مثلا ساواک دستگیر کند وبه زندان ببرد وچند ماهی ما را نگه می داشتند بعد بیرون می امدیم وچون زندان رفته بودیم منبر هایمان گران میشد وبه جای 2 هزار تومان ان موقع بعد از زندان هر منبر 20 هزار تومان می گرفتیم ،وتازه جوان های پر شور را که کله انها بوی قرمه سبزی میداد شناسایی می کردیم وچون انها شنیده بودند ما زندانی بودیم به ما اعتماد می کردند ورازها وکارها یشان را به ما می گفتند ما هم برای انکه نجاتشان بدهیم  به ساواک معرفی اشان می کردیم. 
از سال 1357 قبل از انکه شر 57 پیروز شود، مردم را می زدند ومی کشتند.

برای تظاهرات هسته مقاومت کارگری میدان قزوین در ابان ماه 1357 به انجا رفتیم .

آبان ماه 1347 یعنی 4 ماه قبل از 22 بهمن ماه

وقتی به انجا رسیدیم از همه طرف دوستان کارگر با خانواده هایشا ن می امدند.

حدود سی هزار نفر جمع شده بودیم. همه کارگر واز شوراها وسندیکاهای کارگری سازماندهی شده بودیم. وگروه های زیادی از

دانشجو یان هم از همه سو به ما می پیوستند. . سرود خوانی ما اغاز شده بود. اتخاد اتخاد اتخاد ای ملت ما با هم متحد می شویم

تا برکنیم ریشه استبداد درود درود درود درو بر کارگر

همینطور سرود خوانی ادامه داشت قرار بود طبق هماهنگی مدیریت راهپیمایی از میدان قزوین که یک محله کارگری بود تا دانشگاهصنعتی اریامهر برویم در خیابان ازادی فعلی .زنجیره های انسانی شکل گرفت و دست ها را در هم گره زدیم .در حالی که تازه راه افتاده بودیم که ناگهان هجوم چوب وچماق شروع شد حزب فقط حزب اله رهبر فقط روح اله . بعد با ماشین های بزرگ مثل کامیون وکمپرسی و بنز خاور به ما حمله کردند.با کامیون ها ووانت ها به سوی جمعیت حمله می کردند .ما هم با دستور بزرگتر ها ورهبر های تظاهرات لایه های صفوف خود را پنج شش لایه ای کردیم و صفوف را فشرده تر کردیم .تقریبا همه در زنجیر ها قرار گرفتیم.در ابان ماه 1357 در ست بعد از اغاز اعتصاب کارگران شرکت نفت چهار ماه قبل از 22 میهن انها تا حد مرگ به ما حمله کردند. با کامیون و ماشین ها تا با قمه وچاقو و زنجیر وچوب وباتوم حمله کردند.انها سعی در کشتار وپراکنده کردن ما را داشتند. البته چون ما روحیه بالایی داشتیم واز انها خیلی بیشتر بودیم توانستیم انها را فراری بدهیم .تعدادی از انها دستگیر شدند. معلوم شد که سر دسته انها نجات همدانی بود از صالح آبادهمدان که توسط گروه هیات موتلفه واخاموشی وپور استاد و لاجوردی ووعسگر اولادی ها ودار ودسته فدائیا ن اسلام بسیج شدند. وقتی جیب هایشان را گشتند بزرگتر ها دسته های اسکناس تا نخورده تو جیب برخی از انها بود. عده ای از انها هم با کامیون ها ووانت ها فرار کردند. بلندگویشان هم به دست ما افتاد که تا دانسگاه صنعتی اریامهر که به زور اسمش را شریف کردند با بلندگویانها شعار های کارگری دادیم ورفتیم.

این نا کسان از همان اولش شروع به زدن و کشتن دگر اندیشان کرده بودند. خاطرات ابراهیم یزدی جلد سومش را بخوانید او در نوفل لوشاتو همه کاره خمینی وبود ومترجم ومشاور خودش ودیگر اسناد رو شده نشان م یدهند که خمینی ادم خوار 150 ملیون دلار توسط هماهنگی مهندس بازرگان وبهشتی وموسوی اردبیلی و خاتمی مارمولک در المان و ایران می گیرند وخمینی تعهد می دهد که با منافع امریکا کاری ندارند . انها خدا پرست هستند وامریکایی ها وانگلیسی ها هم خدا پرست هستند. خمینی تعهد داد که حزب توده وفدائیان ومجاهدان وبقیه دگر اندیشان وروشنفکران را نابود کنند تا مبادا اتفاق 57 به سود کمونیستها ودموکاتها وملیون واقعی تمام شود.به همین دلیل از قبل از 22 بهمن در تمام تظاهرات سعی می کردند چپ ها وروشنفکر ها را شناسایی کنند .
به هر حال در میان تظاهرات قبل از 22 بهمن بسیار به نیروهای دموکرات حمله کردند. انها هیات موتلفه ای ها وفدائیان اسلام

وحزب ملل اسلامی وگروه های حزب الهی واکثریت اخوند ها مثل کروبی در سال 1355 که در زندان بودند طبق یک توافق همه

ایشان در برنامه توبه وسپاس شاها شرکت کردند. از زندان بیرون امدند .همه برنامه ریزی شده بود

ادامه کشتار های این حکومت از قبل از 22 بهمن 57 به کشتن کارگران سندیکالیست رحیم شیخ زاده و دوستانش می رسد.

حزب الهی ها خودشان را به عنوان مامور ساواک جا می زنند وبا ماشین ولوو شخسی که ان زمان ماشین ساواک بود ، سر راه رحیم شیخ زاده را می گیرند او کارگر بافنده سوزنی بود ودر کارگاه های خیاطی لاله زار کار می کرد ودر بین کارگران خیلی محبوب بود.او را همانطور که پوینده ومختاری را ربودند در خیابان می ربایند و به اداره حفاظت شرکت نفت در خیابان ثریا می برند. در انجا اورا زیر شکنجه می گذارند تا مکان چاپ اطلاعیه های سندیکا را بدهد. رحیم مقاومت می کند. انها خانه رحیم را بلد بودند از طریق خانواده رحیم شیخ زاده ، دوست پزشک وقهرمان او دکتر هوشنگ تیزابی را شناسایی می کنند واز طریق دکتر به احمد نعیمی کارگرسندیکالیست شرکت واحد که در قسمت مخابرات کار می کرد وبعد از کار در شرکت واحد به مسافر کشی در تهران با تاکسی فیات می پرداخت . واعلامیه های چاپ شده کارگری را بین کارگران در محله های کارگری پخش می کرد.
همین حزب الهیی های های نفوذی در ساواک که همه همان زمان ضمن شکنجه کردن زندانی ها نماز هم می خواندندوهمه دین دار وشاه پرست بودند وشاه را سایه خدا می دانستند. یاران رحیم را هم دستگیر می کنند .اما هیچ کدام زیر شکنجه مقر نمی ایند . انها رحیم شیخ زاده را بدلیل مقاومتش که ادرس چاپخانه ودیگران را نمی دهد ذره ذره در اسید سولفوریک حل کردند. همچنیم دکترهوشنگ تیزابی را را زیر شکنجه های فجیعاته کشتند تمام انگشتهایش را شکسته بودند وتمام ناخن هایش را کشیده بودند. خود ارش وتهرانی که دونفر از شکنجه گران حزب الهی ساواک بودند در تلویزیون در سال 1358 در حضور ملیونها نفر اعلام کردند کار ما فقط کشتن کمونیست ها وتوده ای ها دگر اندیش ها بود. خود مراجع مثل اقایان شریعتمداری و گلپایگانی ومرعش وبقیه ما را خوب می شناسند حتا اخوند هایی که انگشت شمار چندماهی زندانی شدند مثل عبدالرضا حجازی در خاطرات خود نوشته اند ما الکی چندتا حرف ضد حکومت در منبر می زدیم تا ما را مثلا ساواک دستگیر کند وبه زندان ببرد وچند ماهی ما را نگه می داشتند بعد بیرون می امدیم وچون زندان رفته بودیم منبر هایمان گران میشد، وبه جای 2 هزار تومان ان موقع بعد از زندان هر منبر 20 هزار تومان می گرفتیم وتازه جوان های پر شور را که کله انها بوی قرمه سبزی میداد شناسایی می کردیم وچون انها شنیده بودند ما زندانی بودیم، به ما اعتماد می کردند ورازها وکارها یشان را به ما می گفتند ما هم برای انکه نجاتشان بدهیم ، انها رابه ساواک معرفی می کردیم، که تا جرمی مرتکب مشده اند دستگیرشان کنند وجلوی کارهای بعدی انها را بگیرند.

صد ها خاطره وداستان از همکاری های حزب الهی ها وحکومتی ها واخوند های مثلا مخالف شاه وجود دارد که منابع ان موجود

است.اگر علاقه مند هستید و می خواهید ریشه ای تر این مسایل را بدانید این کتاب ها را پیدا کنید وبخوانید از طریق سایت کتاب فارسی می توانید پیدا کنید نشانه بدهید به انها که از دوستان وهم گروه های محقق همراه با اسانلو هستید شرایط دستیابی به کتاب برایتان بهتر در سایت کتابفارسی فراهم می شود.

کتاب مزد بگیران انگلیس در ایران نوشته اسماعیل رائین منتشر شده در سال 1348

فراماسونری در ایران چهارجلد نوشته اسماعیل رائین منتشر شده در سال های دهه 1350 تا 1357

داستان جلد چهارم کتاب فراماسونری در ایران را هم برایتان بگویم وبه گفتگوی امشب ما وامروز شما خاتمه دهم تا فردا شب ما :

اسماعیل رائین تاریخ نگاری ارزنده وزبده بود. بسیار دانشمند ودقیق وسند شناس . تمام کتبش سرشار از مستندات بی بدیل است. .اوسه جلد کتاب فراماسونری در ایران را توانست در سال های قبل از 1357 منتشر کند . با عنوان های فراماسونری و اقشار مختلفتاثیر گذار در ایران
فراماسونری وروشنفکران

فراماسونر ی ومقامات حکومتی

فراماسونری و دانشگاهیان

جلد چهارم ان که از همه مهمتر است فراماسونری وروحانیت نام دارد.

وقتی اسماعیل رائین موفق شد جلد چهار کتاب را در سال 1358 تمام کند، یعنی همان کتاب  ( فراموشخانه )فراماسونری وروحانیت ، انرا به اچاپخانه  کاویان واقع در خیابان شاه اباد خیابان ظهیر الاسلام برد .قبل از ان تمام کتابهایش را داده بودبه  همین چاپخانه کاویان  ( ا نتشارات امیر کبیر ) ،از سال های دور چاپ کرده بودند

وقتی این پیر دیر دلاور به چاپخانه وانتشاراتی می رود .ان زمان چاپخانه ها خیلی بزرگ بودند مثل یک کارخانه وانواع ماشین های چاپ در انها کار می کرد. اسماعیل رائین با مسوول انتشاراتی ومهندسان چاپخانه در باره محتوای کتاب مشغول صحبت هستند که یکی از اعضای انجمن اسلامی واز همان حزب الهی ها به اسماعیل رائین نزدیک می شود وبه او می گوید تو کافری وبر علیه روحانیت وفرزندان امامان  کتاب می نویسی به من گفته اند خون تو مباح است. اسماعیل رائین بر می گردد که جواب او را بدهد گروهی چماق بدست واردانتشاراتی می شوند وبا همدستی اعضای انجمن اسلامی به اسماعیل رائین حمله می کتتد.
پیرمرد را با سنگ کیلو به سرش می کوبند وهمانجا در جا می کشند. و می گویند دچار سکته قلبی شده است. البته پسر ودختر اسماعیل رائین بعد ها در رادیو صدای امریکا مصاحبه کردند و اعلام به این کشتار پدرشان کردند .انها اضافه کردند ما تمام یادداشتهای کتاب فراماسونری وروحانیت را داریم . فقط به فردی مطمئن نیاز داریم تا توسط او بتوانیم کتاب را چاپ کنیم وکار را تمام کنیم. 
بعد هم تمام نسخه اماده شده را به دستور بالایی ها که کاملا هماهنگ اسماعیل رائین را تا اینجا تعقیب کرده بودتد خمیر می کنند. تا اثری از این کتاب جلد چهارم فراماسونری در ایران باقی نماند. ان زمان کتاب های خوب ر انها را معرفی می کردم.که تا جرمی مرتکب مشده اند دستگیرشان کنند وجلوی کارهای بعدی انها را بگیرند.
صد ها خاطره وداستان از همکاری های حزب الهی ها وحکومتی ها واخوند های مثلا مخالف شاه وجود دارد که منابع ان موجود
است.اگر علاقه مند هستید و می خواهید ریشه ای تر این مسایل را بدانید این کتاب ها را پیدا کنید وبخوانید از طریق سایت کتاب فارسیمی توانید پیدا کنید نشانه بدهید به انها که از دوستان وهم گروه های محقق همراه با اسانلو هستید شرایط دستیابی به کتاب برایتان بهتردر سایت کتابفارسی فراهم می شود.

کتاب مزد بگیران انگلیس در ایران نوشته اسماعیل رائین منتشر شده در سال 1348

فراماسونری در ایران چهارجلد نوشته اسماعیل رائین منتشر شده در سال های دهه 1350 تا 1357

داستان جلد چهارم کتاب فراماسونری در ایران را هم برایتان بگویم وبه گفتگوی امشب ما وامروز شما خاتمه دهم تا فردا شب ما :

اسماعیل رائین تاریخ نگاری ارزنده وزبده بود. بسیار دانشمند ودقیق وسند شناس . تمام کتبش سرشار از مستندات بی بدیل است. .اوسه جلد کتاب فراماسونری در ایران را توانست در سال های قبل از 1357 منتشر کند . با عنوان های فراماسونری و اقشار مختلفتاثیر گذار در ایران

فراماسونری وروشنفکران

فراماسونر ی ومقامات حکومتی

فراماسونری و دانشگاهیان

جلد چهارم ان که از همه مهمتر است فراماسونری وروحانیت نام دارد.

وقتی اسماعیل رائین موفق شد جلد چهارک کتاب را در سال 1358 تمام کند یعنی همان کتاب فراماسونری وروحانیت ، انرا به

انتشارات کاویان واقع در خیابان شاه اباد خیابان ظیر الاسلام برد .قبل از ان تمام کتابهایش را داده بود همین انتشارات کاویان از سالهای دور چاپ کرده بودند.وقتی این پیر دیر دلاور به چاپخانه وانتشاراتی می رود .ان زمان چاپخانه ها خیلی بزرگ بودند مثل یک کارخانه وانواع ماشین هایچاپ در انها کار می کرد. اسماعیل رائین با مسوول انتشاراتی ومهندسان چاپخانه در باره محتوای کتاب مشغول صحبت هستند که یکی از اعضای انجمناسلامی واز همان حزب الهی ها به اسماعیل رائین نزدیک می شود وبه او می گوید تو کافری وبر علیه روحانیت وفرزندان امامان کتاب می نویسی به من گفته اند خون تو مباح است. اسماعیل رائین بر می گردد که جواب او را بدهد گروهی چماق بدست واردانتشاراتی می شوند وبا همدستی اعضای انجمن اسلامی به اسماعیل رائین حمله می کتتد.
پیرمرد را با سنگ کیلو به سرش می کوبند وهمانجا در جا می کشند. بعد هم تمام نسخه اماده شده را به دستور بالایی ها که کاملا هماهنگ اسماعیل رائین را تا اینجا تعقیب کرده بودتد خمیر می کنند. تااثری از این کتاب جلد چهارم فراماسونری در ایران باقی نماند. ن زمان کتاب های خوب را خمیر می کردند از جمله کتاب "اقتصاداسلامی مطهری "را هم خمیر کردند.
این خطوط زیر از ویکی پدیا که عوامل جمهوری اسلامی انرا منتشر کرده اند. برداشته شده است . با کمی هوش ومطالعه نوع خبر متوجه می شویم که قضیه مرگ اسماعیل رائین همان است که نوشتم. سند جالبی است اگر با هوش وبا دقت خوانده شود. تاییدی است بر ان چیزی که در زمان وقوع حوادث امثال من از نزدیک دنبال می کردیم .

در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به استخدام وزارت پست و تلگراف درآمد و بعنوان تلگرافچی مشغول کار گردید، سپس به مطبوعات راه یافت و در مجله تهران‌مصور، آتش، و اطلاعات مقاله می‌نوشت. به دلیل انتشار خبری علیه رزم‌آرا از اطلاعات اخراج و در مجله روشنفکر فعالیت خود را از سر گرفت. قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با حزب توده همکاری می‌کرد و از طرف حزب به فستیوال جهانی جوانان در بخارست اعزام شد.
رائین از بدو تأسیس ساواک با آن سازمان همکاری می‌کرد و جزء حقوق بگیران ساواک بود [۱]. وی کتاب فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران را با همکاری فعال ساواک منتشر کرد.[۲]

مرگ[ویرایش]

دکتر مظفر بقایی کرمانی در خاطرات خود دربارهٔ مرگ وی در پاسخ به حبیب لاجوردی اینچنین می‌نویسد: «چون انتشارات امیرکبیر بعضی از کتابهای او را بی اجازهٔ او تجدید چاپ کرده بود. یک کتاب هم بدون اجازه چاپ کرده بود که این اعلام جرم کرده بود و گمان می‌کنم پنج میلیون تومان ادعای خسارت کرده بود. بعد یک روز با وکیلش و بازپرس می‌روند به دفتر انتشارات امیرکبیر که دفاتر او را تأمین دلیل بکنند برای ادعانامه. کارگرهای انتشارات امیرکبیر می‌ریزند سرش و می زنندش؛ و این هم روی آن سابقهٔ کسالتی که داشت همان‌جا می‌افتد و سکته می‌کند و فوت می‌کند.[۳] عبدالرحیم جعفری، بنیان‌گذار و مالک انتشارات امیرکبیر [تا سال ۱۳۶۲]، پیرامون چگونگی مرگ رائین چنین می‌گوید که پس از چاپ کتاب فراموش‌خانه و فراماسونری در ایران، «یک وکیل شرخر» اسماعیل رائین به شکایت از او نزد دادستانی انقلاب اسلامی برمی‌انگیزد به گونه‌ای که در سال ۱۳۵۸، عبدالرحیم جعفری چندین و چند بار به دادستانی انقلاب فراخوانده می‌شود و حتی او را «ممنوع‌المعامله» می‌کنند و حسابهای بانکی انتشارات امیرکبیر را می‌بندند؛ تا جایی که به گفتهٔ او دیگر «چیزی نمانده بود تشکیلاتم به کلی متوقف شود». در همان روزگار، روزی مأموران دادستانی انقلاب اسلامی به همراه رائین و «همدستانش»، بی آنکه پیشتر جعفری را آگاه کرده باشند به دفتر انتشارات امیرکبیر می‌آیند و عده‌ای ازکارکنان مؤسسه هم که از توهین رائین به روح‌الله خمینی خشمگین بودند، هنگامی که پی به آمدن او بردند، بر ضدش شعار دادند و از آنجا که پیشتر بارها به رائین حمله قلبی دست داده بود، در اتاق رئیس دفتر انتشارات حال وی دگرگون شد و مرد.[۴]

ادرس کتاب مزد بگیران انگلیس در ایران که خواندن ان برای شناخت ماهیت اسلام حکومتی فعلی در ایران بسیار مفید است. :  http://dl.bookiha.ir/roman/esmael%20rayin/hoghugh-begiran-englis__esmaele%20rayin__%5Bwww.bookiha.ir%5D.pdf

آثار