در پی افشا گری منتظری در باره اعدام ها ، یادی از امید نجف ابادی وهمراهانش به عنوان همراهان اقای منتظری بکنیم .

آیت اله نعمت اله صالحی نجف آبادی با تخلص امید نجف آبادی از یاران اقای منتظری بود . از نویسندگان کتب انقلانی در دهه چهل بود. کتاب شهید جاوید نوشته اوست . این کتابش را جمهوری اسلامی جمع وخمیر کرد.انسان تاثیر گذار وسازماندهی است. در جریان مک فارلین وحمایت رونالد ریگان از حکومت ولایت فقیه ، وافشاگری حمایت رونالد ریگان از حکومت ولایت فقیه وارسال موشک تاو ویدکی های فانتوم به حکومت اسلامی از طریق اسراییل در سال های جنگ ، او به همراه مهدی هاشمی وهادی هاشمی  برادر داماد وداماد اقای منتظری ،موفق شدند که خبر ورود مک فارلین نماینده رونالد ریگان رئیس جمهور امریکا را در شرق الاوسط در بیروت منتشر کند. امید نجف ابادی نقش برجسته ای در سازماندهی سپاهیان سالم مخالف خمینی و محسن رضایی دزد ورحیم صفوی ادمکش و رفیق دوست دلال هیات موتلفه داشت . انها یارانی مثل عمادالدین باقی داشتند که از همان سال 1360 از مسوولیت اموزش سیاسی ایدئولوژی سپاه پاسداران قم استعفا دادند و خودشان را از فساد وکشتار سپاه حکومتی جدا کردند. امید نجف ابادی به این دلیل کشته شد که مقلد منتظری بود ونه خمینی واز همکاران نزدیک محمد منتظری بود،
که او را با حیله های زیاد در حالی که عضو حزب جمهوری اسلامی نبود ، توسط کلاهی که مسوولیت اداری و روابط عمومی را به او در حزب جمهوری اسلامی داده بودند ، به جلسه حزب جمهوری اسلامی کشاندند. کلاهی 5 بار به محمد منتظری زنگ زده بود وگفته بود خود اقای بهشتی در خواست کرده وخواهش کرده حتمن در این جلسه حضور یابید . این همان جلسه ای است که دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد. وطبق اسناد داخلی بخش سالم سپاه ودولت معلوم شد به هیچ وجه سازمان مجاهدین نقشی در این انفجار نداشته اند ، شبکه ای دیگر این کار را کردند ، همان شبکه ای که توسط کشمیری دفتر ریاست جمهوری رجایی وباهنر را منفجر کردند واین مقامات را کشتند . در این رابطه همه به خروج 5 دقیق زودتر قبل از انفجار هاشمی رفسنجانی اشاره می کنند. ولی متاسفانه سازمان مجاهدین در دام این شبکه های پیچیده ه افتاد وبرای اعلام قدرت خودشان در مقابل کشتار ها وسرکوب های حکومت ولایت فقیه بر علیه احزاب وگروه های سیاسی ، اعلام کردند که انها این کشتار ها را کرده اند. از دو سال پیش اخباری امده است ،دال بر انکه کلاهی وکشمیری در المان دیده شده اند. امیدنجف ابادی تمام این مطالب را با کمک شبکه باقی ماده از محمد منتظری ، انتشار می داد.علاوه بر او ومهدی هاشمی شش نفر دیگر هم در جریان افشای سفر مک فارلین به ایران وملاقاتش با رفسنجانی واحمد خمینی اعدام شدند که تا کنون حکومت ولایت فقیه از افشای واقعیات این اعدام ها جلوگیری کرده است. در ویکی پدیا چنین نوشته اند: شیخ فتح‌الله امید فرزند محمود درسال ۱۳۲۲ هجری شمسی در نجف‌آباد اصفهان دیده به جهان گشود. پس از سپری کردن دوره ابتدایی وارد حوزه علمیه نجف‌آباد شد و نزد آقایان: شیخ عباس ایزدی، غلامحسین منصور، ابراهیم ریاضی مقدمات را فرا گرفت. سپس به حوزه علمیه اصفهان و بعد از مدتی به قم رفت و دروس سطح و خارج را نزد آیات خمینی، بروجردی، منتظری و علامه طباطبایی به پایان رساند؛ و به درجه اجتهاد رسید. چند سالی به خاطر حمایت از افکار و نهضت آیت‌الله خمینی به زندان افتاد و مدتی نیز به بندر 
ترکمن تبعید گردید.
او از نزدیکان منوچهر قربانی‌فر و واسط ارسال نامه شکایت قربانی‌فر به منتظری در مورد ماجرای مک‌فارلین بود.[۱] او از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب بود.[۲] و پس از انقلاب دارای سمت‌های نمایندگی مجلس شورای اسلامی و قاضی شرع اصفهان شد. وی خواهرزاده آیت‌الله منتظری است.
وی در اوایل انقلاب مدتی قاضی دادگاه بود اما به حکم روح‌الله خمینی در دی ماه ۱۳۵۸ برکنار گردید.[۳]
آیت الله سید حسین خادمی حاکم شرع اصفهان وی را بدلیل آنکه دیدگاهش را در باب مالکیت زمین کشاورزی که طی یک مصاحبه با روزنامه بامداد بیان شده بود خلاف شرع می دانست ،تکفیر کرده بود.[۴]
با بالا گرفتن اختلافات میان خادمی و امید نجف آبادی ، خادمی در اعتراض اصفهان را ترک کرده و با برکناری امید نجف آبادی توسط سید روح الله خمینی به اصفهان بازگشت.[۵]
دیدگاه امید نجف ابادی دیدگاهی ضد فئودالی بود ومالکیت را به کار وتلاش منحصر می کرد ونه به اسنادتدوین شده حاکمان و مالکان .ایت اله خادمی را خان ها ومالکان بر علیه او که از کشاورزان دفاع ودهقانان دفاع می کرد تحریک کرده بودند .خودشان هم مالک بودند وبر پایه ایستادگی امید نجف ابادی در حمایت از مالکیت کسانی که روی زمین کار می کردند بر علیه او موضع گرفته بودند واتهام کمونیست بودن واشتراکی بودن هم به او زدند. (امید نجف آبادی از متن الزرع وللزراع ولوکان غاصبا ) استفاده کرده بود وکشاورزان ودهقانان را به حفظ زمین ها در دست خودشان دعوت کرده بود. در زمانی که بحث های بند ج بند دال رهایی از فئودال مطرح شده بودند.و تمام کشور درگیر این مبارزه سنگین طبقاتی در روستاها وشهرستانها شده بود، موضع گیری او به عنوان یک آیت اله صاحب فتوا برای مالکان وخان ها خیلی سنگین بود. آنها انتقام خود را در قضیه پرونده ایران کنترا یا مک فارلین گرفتند وسپس هم به او وکسانی که جزو همکاران عدالت خواه او بودند اتهامات در حد خود ریشهری زدندوانها را مخفیانه شکنجه واعدام کردند. اصلی ترین دلیل کشتار انها ، افشای همکاری رونالد ریگان با خمینی ورفسنجانی بود.
پرونده فردی به نام میراشرافی از فعالان ارتشی ووابستگان به حکومت سایق و فعالان دست اول کودتای 28 مرداد که بعد از سال 57 خودش را تحت الحمایه خمینی قرار داه بود باعث شد که امید نجف ابادی در برابر خمینی بایستد واعدام این فرد پیچیده باعث برکناری او توسط خمینی از مقام حاکم شرع اصفهان شد. توجه شما را به ادامه مطالب در باره این پرونده تاریخی جلب می کنم .


میر اشرافی کیست :سید مهدی میراشرافی افسر ارتش، سیاستمدار ایرانی و کارخانه دار در دوران پهلوی، نماینده مجلس و مدیر روزنامه دست راستی تندرو «آتش» بود که در کودتای ۲۸ مرداد نیز نقش داشت.




او در اواخر دوران رضاشاه افسر ارتش بود. با اشغال ایران توسط قوای متفقین، او که مسئول قسمتی از انبارهای لجستیکی ارتش ایران بود، در تحویل لاستیک خودروها به متفقین تعلل کرد و مورد مؤاخذه قرار گرفت.[۱]

به همین دلیل از ارتش خارج شد و روزنامه آتش را راه‌اندازی کرد که در آن افرادی چون نصرت‌الله معینیان مقاله می‌نوشتند. روزنامه او به ویژه در جریان بحران آذربایجان و فرقه دموکرات پیشه‌وری، شدیدترین حملات را به آنان و توده ایها و حزب ایران به رهبری احمد زیرک‌زاده و کریم سنجابی می‌کرد. او رابطه خوبی با مجمع مسلمانان مجاهد وابسته به شمس قنات‌آبادی داشت.[۲] و در جریان ملی شدن نفت، هوادار نهضت ملی بود و در هنگام تحصن مخالفان دولت، همراه مصدق بود. با اینحال شخص میراشرافی از نخستین روزی که مصدق به نخست وزیری رسید، از او انتقاد کرده و بر این باور بود که جای او در مجلس است، نه در دولت.[۳]

او در سال ۱۳۳۰ در زمان دکتر مصدق، در انتخابات مجلس هفدهم از شهر مشکین شهر نامزد شد. پس از پایان انتخابات در مشکین شهر، چند گروه از مردم محلی از خلاف کاری‌های صورت گرفته در انتخابات و اعمال نفوذ ارتش به سود میراشرافی، به وزارت کشور شکایت کردند. مصدق به الله‌یار صالح وزیر کشور دستور داد که کار شمارش آرا در این شهر را تا رسیدگی به شکایات یاد شده متوقف سازد، پس از چند هفته الله‌یار صالح به نخست وزیر گزارش کرد که حتی با باطل کردن آراء مشکوک، میراشرافی برنده انتخابات است.[۴] در مجلس اعتبارنامه او مورد مخالفت رقیب قدیمی اش، زیرک زاده قرار گرفت ولی تنها با ۴ رای مخالف، تأیید شد.

با اینکه مصدق و جبهه ملی از انتخابات راضی نبودند، در واقع همین مجلس بود که در جریانات منتهی به ۳۰ تیر، به احمد قوام رای داد، ولی بدون تردید تنها مهدی میراشرافی بود که حتی در هنگام بررسی اعتبارنامه‌ها در آغاز کار مجلس، دولت مصدق را به مهندسی انتخابات متهم کرد. پس از آن نیز او حتی در زمانی که جو مجلس کاملاً به سود جبهه ملی و مصدق بود، به خود جرات انتقاد می‌داد. به مرور دیگر نمایندگان مخالف مصدق و سپس بریدگان از جبهه ملی چون ابوالحسن حائری‌زاده، مظفر بقایی، علی زهری و نهایتاً حسین مکی به او پیوستند تا در ماه‌های پایانی منتهی بهکودتای ۲۸ مرداد صحنه مجلس به یک جدال تمام عیار پارلمانی میان مخالفان و هواداران مصدق تبدیل شود.

میراشرافی رویه ضد کمونیستی شدیدی داشت. او در نطق او در مجلس در ۷ خرداد ۳۲ چنین گفت:


آقایان اگر آنروزیکه (خدا کند ما نبینیم) کمونیسم براین مملکت مسلط شود و با این اعمال و اصرار شما در سقوط مملکت ایران لگد کوب چکمه خارجی گردد ما ضرر نخواهیم کرد زیرا ما برای حفظ استقلال خود تفنگ بدست می‌گیریم و باکمال سربلندی می‌جنگیم. آن دقیقه که احساس نمودیم قدرت از ما سلب شده و باید سرنوشت ابدی را استقبال کنیم مثل تمام قهرمانان تاریخ مثل همه کسانی که در طی دو جنگ در برابر تجاوز در قبال نفوذ زور و استعمار در لهستان در چکوسلواکی در رومانی تا آخرین نفس جنگیدند پیکارمی‌کنیم و بعد با کمال افتخار درراه وطن خود در راه هدف خود کشته می‌شویم. آن‌هایی که در اروپا درراه نجات وطن کشته شدند خونشان از مارنگین تر نبود. اما شما آقایان شما جناب آقای مصدق‌السلطنه و شما آقایان فراکسیون طرفدار دولت بدانید که بشما رحم نخواهند کرد. کمونیسم همیشه جاده صاف کن‌ها را نابود خواهد کرد. آگاه باشید اگر در ادامه و سیراین راه غلط اصرار کردید. این شما و این ملت شاهداست آن روز به شما رحم نخواهند کرد. آنروز اگر عده شما زیاد باشد همه را کمونیستها و قشون اجنبی جلو مسلسل می‌گذارد وگرنه تیرهای چراغ برق میدان بهارستان یکایک در انتظار شما خواهد بود. این سرنوشتی است که تمام چوب بستهای کمونیستی در تمام کشورهای پشت پرده آهنین بدان دچار شدند.

دو وزیر از حزب توده به دولت تحمیل گردید چه کسی در این مجلس هست که بتواند بگوید جناب آقای دکتر آذر وزیر فرهنگ و سردار سرهنگ آذر افسر تجزیه طلب پیشه‌وری وزیر منتسب به حزب توده نیست؟ چه کسی می‌تواند منکر عضویت جناب آقای وزیر محترم دادگستری در کمیته صلح حزب توده و جمعیت مبارزه با استعمار حزب کمونیست توده‌ای باشد؟ موضوع گزارش را همان دستی پیراهن عثمان نموده که روزبیست و هفتم فروردین بنام تقاضای تصویب آن بحزب کمونیست توده اجازه داد که زیر پرچم سرخ داس و چکش و عکس استالین با کمال آزادی به شاه مملک و استقلال ما فحش بدهند و تعجب آن است که قوای انتظامی مواظب بودند که کسی مانع وطن فروشی حزب کمونیست توده نشود.


پس از سقوط مرکز رادیو که به یک سکوت رادیویی بی‌سابقه در تاریخ ایران انجامید، او نخستین کسی بود که پشت میکروفن رفته و خبر سرنگونی مصدق را اعلام کرد.

در سالهای بعد او علاوه بر عضویت در مجلس سنا و حزب رستاخیز، به اصفهان رفت و مالک کارخانه ریسندگی تاج گردید.
او از مخالفان انقلاب سفید شاه بود. وی معتقد بود: «آمریکایی‌ها با این اقدام کشاورزی سنتی ایران را نابود می‌کنند. الان کشاورز با مساعدت ارباب کار می‌کند. اگر برخی از ارباب‌ها خائن اند، باید جلوی آنها را گرفت، نه اینکه سیستمی را که به نفع کشاورزی است، نابود کرد. چرا که در سیستم جدید کشاورز را به بانک‌های دولتی مقروض می‌کنند و تمامی سرمایه اش به پای این قرض می‌رود.»[۶]



پس از پیروزی انقلاب میراشرافی و پسرش دستگیر و اموال شان مصادره گردید و با تعهد آزاد شدند. میراشرافی حاضر به ترک وطن نشد و چون سابقه دوستی با روح‌الله خمینی داشت به قم رفت.

در یکی از شب‌های اقامت در قم عده زیادی از افراد مسلح که از لهجه شان معلوم بود اصفهانی هستند؛ با حکم فتح‌الله امید نجف‌آبادی او را دستگیر کرده و به اصفهان بردند. با دستگیری وی خمینی از طریق آقایان قدوسی و محمد مؤمن خواستار آزادی او شد. روح‌الله خمینی نامه‌ای خطاب به فتح‌الله امید نجف‌آبادی نوشته و مانع از اجرای حکم اعدام می‌شود.

پس از اعدام جنازه وی را به قم آورده و سید مرتضی پسندیده بر آن نماز گزارد و در قبرستان ابوحسین به خاک سپرده شد.[۷]