در زندان فهمیدم به زندان چوبیندر قزوین منتقل شده ام


من -----فرزند رحمان سال 1384بعداز کشتن شوانه قادر ی توسط حکومت ،معروف به شوانه سیدقادری واعتراضات مردمی مردم مهاباد بهمراه چند از دوستان وفامیل و برادرم در تظاهرات دستگیر شدیم وروانه بازداشتگاه موقت اداره اطلاعات شدیم.
وبعداز یک هفته شکنجه وتهدید به زندان شهر مهاباد انتفال داده شدیم
و ﺑﻌﺪ از ان ﻣﺪت زﻣﺎن ﻣﻦ ﺑﮫﻤﺮاه دوستانم وبرادرم ﺑﻪ زﻧﺪان ﻣﺮﮐﺰی ﻣﮫﺎﺑﺎد ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪﯾﻢ و روزھﺎ ﺳﺨﺘﯽ را ﻣﺎ ﺑﺮای اوﻟﯿﻦ ﺑﺎر دوری از ﺧﺎﻧﻮاده و ھﻤﺴﺮ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺳﺎﺧﺘﯿم .بعداز ﺳﻪ ماه و یک روز ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ و ﺑﻨﺪ و دﺳﺘﺒﻨﺪ ﻣﻦ را ﺳﻮار ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﮐﺮدن و ﺳﺎﻋﺘها را را ﭘﯿﻤﻮدند ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﺳﺮ از ﯾﮏ زﻧﺪان ﺟﺪﯾﺪ ﮐﻪ خیلی از محل زندگیم و ﻓﺎﺻﻠﻪ داﺷﺖ بردند. در زندان فهمیدم به زندان چوبیندر قزوین منتقل شده ام
وبه مدت 7ماه در زندان چوبیندر قزوین نگهداری شدم.و اﻣﺎ ﺑﻌﺪاز اﯾﻦ ھﻤﻪ دردﺳﺮی و ﺗﺤﻤﻞ اﯾﻦ ھﻤﻪ ﺷﮑﻨﺠﻪ روﺣﯽ و ﺟﺴﻤﯽ ﻣﻦ از ﻧﻮ ﺷﺮوع ﮐﺮدم ﺑﻪ ﮐﺎر در ﻣﻐﺎزه ﭘﺪرم،
ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﯾﮑﯽ از اﺷﻨﺎﯾﺎن ﺑﻪ ﻣﻦ پیشنهاد ﮐﺎر درﮐﺮدﺳﺘﺎن ﻋﺮاق داد .ﻣﻦ ان را ﻗﺒﻮل ﮐﺮدم به همراه خانواده ﺑﻪ کردستان عراقﺑﺼﻮرت ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ رفتم وبعداز 9 ﻣﺎه ﮐﺎر ﮐﺮدن در کردستان به شهر و خانه خودم برگشتم . بعدازﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﺑﻪ اﯾﺮان دوﺑﺎره از ﺳﻮی ﻧﯿﺮوھﺎی اﻣﻨﺘﯿﺘﯽ اداره ﺳﭙﺎه ﭘﺎﺳﺪارن دستگیر شدم وبه اتهام همکاری با احزاب واپوزسیون خارج از کشور باز جویی شدم.

همان با روز دوﺑﺎره ﻣﻦ ﺑﻪ زﻧﺪان ﻣﺮﮐﺰی ﻣﮫﺎﺑﺎد ﺑﻪ ﺑﻨﺪ زﻧﺪاﻧﯿﺎن ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﺷﺪم. با ﺳﺎﻣﺎن ﻧﺴﯿﻢ،ﻣﻨﺼﻮر اروﻧﺪ، ﻋﻠﯽ و ﺣﺒﯿﺐ اﻓﺸﺎر وخیلی از دوستان دیگر که به اتهام همکاری بااحزاب زندانی بودندهم بند شدم .بعداز سه ماه با وثیقه ازاد شدم.ودر جریان جمع اوری کمک های مردمی برای مردم شنگال و کوبانی واعتراظات مردمی شرکت کرده بودم در روز دوم تظاهرات من دو باره دستگیروبه مدت 28 روز در بازداشت شدم .این بار به اتهام جمع اوری کمک های نقدی وغیر نقدی برای پژاک وپ ک ک و اخلال در نظم عمومی وتشویش اذهان عمومی وحمایت از گروههای تررویستی باز جویی شدم.وبعداز 28 روز توانستم با وثیقه 170ملیون تومان بصورت موقت ازاد بشم .بعداز ازادی با مشورت بزرگ خانواده ام ایران خاارج شوم. اقای اسانلوی عزیز به طور خلاصه نوشتم وخیلی از دستگیرها را ننوشتم به عنوان حمایت از بچه های شین اباد وجمع اوری امضا و بمب گداری روز ارتش در مهابادو..........