مجید کاووسی را از طریق هم بندانم ، چهار جوانی که هم پرونده مجید کاووسی بودند. (جوانی که تصویرش را به هنگام جنایت سازمان یافته حکومتی مشاهده می کنید ). در زندان گوهر دشت یا رجایی شهر کرج او را شناختم. جوانی که پدرش وعمویش پاسدار بودند .تا درجه سرهنگی بالا رفته بودند. مجید کاووسی از خانواده های شهدای جنگ هم حساب می شد.
تقریبا بچه محل ما می شدند. خیابان شهید کاووسی در ایستگاه حمام به خیابان فرح اباد ژاله یا پیروزی وصل می شود. قبل از ستاد نیروی هوایی . پس تابلوی خیابان شهید کاووسی را بار ها دیده ام . مجید کاووسی به دلیل نزدیک بودن به مسایلی که درون سپاه اسلام وحکومت از نزدیکان ودوستان پدر وعمویش می شنود برای خودش احساس مسوولیت اجتماعی پیدا می کند. محله انها تقریبا فقیر نشین بودند. سر آسیاب دولاب .نزدیک جابری ومیدان بروجردی وگورستان ارامنه ومسیر جنوب شرقی تهران .
تقریبا بچه محل ما می شدند. خیابان شهید کاووسی در ایستگاه حمام به خیابان فرح اباد ژاله یا پیروزی وصل می شود. قبل از ستاد نیروی هوایی . پس تابلوی خیابان شهید کاووسی را بار ها دیده ام . مجید کاووسی به دلیل نزدیک بودن به مسایلی که درون سپاه اسلام وحکومت از نزدیکان ودوستان پدر وعمویش می شنود برای خودش احساس مسوولیت اجتماعی پیدا می کند. محله انها تقریبا فقیر نشین بودند. سر آسیاب دولاب .نزدیک جابری ومیدان بروجردی وگورستان ارامنه ومسیر جنوب شرقی تهران .
چند کار کوچک برای کمک به فقرای محل می کند .نتیجه نمی هد وبزرگتر ها کارهای او را بیهوده می دانند. با یکی دوتا از بچه محل ها حرف می زند وبعد از چندین بار گفتگو به این نتیجه می رسند که مشکل از بی پولی وبی عدالتی است. پس تصمیم به تهیه پول می گیرند . چگونه ؟ می رویم با نک های حکومتی را می زنیم. اولین اسلحه را از کجا بیاوریم ؟ در کردستان می فروشند. اوردنش تا اینجا سخت است. باشه از خودشان می گیریم.
پس یک هفت تیر بسیار شبیه واقعی کلت کالیبر 45 می خرند وبعد از جستجو هایی که در طول روز هامی کنند ، متوجه می شوند خیلی از جاها سرباز ها ونگهبان ها تنها هستند واسلحه دارند. پس یکی از این مکان ها را در نظر می گیرند، گویا خیایان چرچیل . وبا اسلحه تقلبی ولی قدرت وانگیزه واعتماد به نفس بالا، به همراه دوتا از بچه محل ها وعمو زاده اش حسین که پدرش در جنگ با عراق کشته وشهید شده است ،با موتور سیکلت هایشان به راه می افتند. تصمیم به خلع سلاح مامور حاضر در انجا را گرفته اند .
خودش به عنوان مجری اصلی در سکوت وخلوتی عصر تابستانی تهران به درجه دار مربوطه نزدیک شده وبا اعتماد به نفس بی نظیر از پشت سر اسلحه را روی جمجمه درجه دار قرار می دهد واز او می خواهد اسلحه اش را کنار بگذارد. مامور تسلیم کامل است واسلحه را کنار دیوار قرار می دهد که بلافاصله یکی از هم تیمی ها اسلحه را برمی دارد. دستبند مامور را از کمرش باز کرده واز پشت سر به او دستبند زده و بعد به شیوه مدل کلاغپر ،دست های اورا به پاهایش قفل می کنند .دهانش را با دستمال پر می کنند ودر زیر راه پله اورا رها می کنند. حالا یک اسلحه مسلسل یوزی دارند هواداران گرسنگان سر اسیاب .
ادامه دارد .