خانم شعله پاکروان مادر ريحانه جباري به اصغر فرهادی بعد از دريافت جايزه جشنواره كن می گوید، از تو میخواهم . با اصرار و تاکید میخواهم تمام هنرت را بکار بندی برای نشان دادن نفرتت از چوبه ی دار . چوبه ی داری که ریحانم را بلعید . ریحانها را میبلعد . تو در مقابل رنجی که بازماندگان اعدامها میکشند به قدر هنر و افتخاراتت مسئولیت داری . تو و همه مردم در مقابل رقصندگان سمفونی مرگ در مراسم نفرت انگیز اعدام ، مسئولید . همه مان در برابر اپرای وحشتی که هر روزه در این سرزمین اجرا میشود مسئولیم .و تو بیش از دیگران .
متن کامل دلنوشته شعله پاکروان به اصغر فرهادی بعد از دريافت جايزه جشنواره كن از این قرار است:
برادر بزرگوار و هنرمندم !اکنون که قله ی فستیوالهای معتبر هنری را فتح کرده ای ، بار مسئولیتت بیش از پیش شده . مسئولیت در برابر مردم سرزمین تو شاید بالاتر از آن ، مسئولیت در برابر جامعه بشری .تو در بحبوحه ی کارزار نجات ریحانه ام ، تلاش کردی گامی هر چند لرزان برای سست کردن چوبه و طنابی که دهان گشوده بود تا دخترم را ببلعد برداری . بعد از ناکامی تلاش تو و میلیونها انسان شریف ، بعد از پروانگی آن دختر معصوم ، بعد از ذبح عدالت و حقیقت ، تو و همسر نازنین ت با مهربانی سعی کردید مرهم بر زخم دلم باشید و خانه ام را در اوج ظلمت ناشی از سوگ ، روشن کردید . این نشان از ظلم ستیزی و حق طلبی بود که در اعماق وجودت میدرخشد .بعنوان زنی که تا لحظه ی مرگ ، سوگوار و خونین جگر اما دادخواه است ، از تو میخواهم و تاکید میکنم ، که چشمهایت را بار دیگر به سوی خانه ام برگردانی . خانه ای که در آتش چوبه ی دار سوخت و خاکستر شد . نگاه کن که زنی با قلبی پر از شراره های سرخ ، پر از آه ، پر از نفرت از ظلم اعدام و چوبه و طناب ، زیر خاکستر خانه اش نشسته . مرا تماشا کن . با چشمهای تیزبین و موشکافانه ات داستانم را بخوان . سرت را بچرخان . تماشا کن گوشه گوشه این شهر را ، تهران ، پایتخت سرزمینی که طلاق و سرطان و اعدام وجودش را میتراشد . شهرهای سرزمینی را نگاه کن که مقام اول اعدام به نسبت جمعیتش را دارد .از تو میخواهم . با اصرار و تاکید میخواهم تمام هنرت را بکار بندی برای نشان دادن نفرتت از چوبه ی دار . چوبه ی داری که ریحانم را بلعید . ریحانها را میبلعد . تو در مقابل رنجی که بازماندگان اعدامها میکشند به قدر هنر و افتخاراتت مسئولیت داری . تو و همه مردم در مقابل رقصندگان سمفونی مرگ در مراسم نفرت انگیز اعدام ، مسئولید . همه مان در برابر اپرای وحشتی که هر روزه در این سرزمین اجرا میشود مسئولیم .و تو بیش از دیگران .چشمهای درشت دخترکی را به یاد بیاور که نزدیک بیست ساعت برای نقش آفرینی در سریال چشم به راهت بیدار ماند و تلاش کرد آنچه میخواهی اجرا کند . او در زندگی کوتاهش با تمام وجودش هنر انسان بودن را به نمایش گذاشت و بهای مسئولیت در برابر راستی و حق طلبی و انساندوستی را با جانش پرداخت و صحنه ی زندگی را ترک کرد . هزاران چون او پیش و پس از او بر دار رقصیدند. حال نوبت توست که با هنرت ادای دین کنی به هزاران رقصنده بر دار . نوبت توست که با هنرت چوبه ها را سست کنی . نوبت توست تا نقش خود را در صحنه ی زندگی بازی کنی .تاریخ تو را به یاد خواهد آورد . نه فقط بعنوان یک سینماگر پر افتخار که بعنوان یک انسان که در مقابل جنایتی به اسم اعدام ساکت نماند . تاریخ تو را فراموش نخواهد کرد که با هنرت در کنار کسانی قرار گرفتی که برای به حقیقت پیوستن رویای ایران بدون اعدام تلاش میکنند .از تو میخواهم . با اصرار و تاکید میخواهم که این بار نفرت از اعدام را به پرده ی نقره ای بنشانی .این تنها خواسته ی یکی از بازماندگان اعدام از توست که تا روز مرگ سرود رهایی از عفریتی به نام اعدام میخواند .مبارک است جایزه های رنگارنگ هنری و سینمایی . مبارک است بدوش کشیدن بار سنگین مسئولیت . تو تواناتر از آنی که تصور میرود . اما زمان کوتاه است و فرصتها در گذر .چشم به راه تو هستم تا چشمان ملتی را خیره کنی بر پرده ی جادویی سینما و داستان تلخ و دردناک اعدام را نشانشان دهی . شاید متحد و یکپارچه فریاد زنده باد زندگی سر دهند . چشم به راهم اصغر فرهادی پر افتخار و مهربان .
پ . ن : عکس ریحان حاصل هنرمندی میکاست دو عکس مرا شهین مهین فر هنرمند سوخته دل ، روزی که دوتایی با هم رفتیم بهشت زهرا برای خالی کردن دل پر از هوارمان انداخت . هر چند او فقط در سکوت سنگ سرد و سیاه ارشدترین امیرها را شست و نگاه کرد . من اما منفجر شدم همچون اتشفشان پر از خاکستر و دود آه .