• از چه حرف میزنم؟ از پوستری که دیروز در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. تصویرسازی به شکل یک زن که زیر آن نوشتهاند: «بهشت زیر پای مادران است و نه کارمندان!» این پوستر اگرچه از دیروز در شبکههای اجتماعی داغ شده اما تاریخ طراحیاش دورتر از این روزهاست، ...
شهروند- هر صبح زودتر از همه اعضای خانواده از خواب بیدار میشوی. صبحانه که آماده شد، نوبت بیدارکردن بچههاست، کتابهایشان در کیفشان هست؟ مبادا خوراکیهای زنگ تفریح جا بماند. این دقیقهها هر صبح چه شتابی دارند. بیقرار میشوی، مثل هر روز، مثل همه روزها. مبادا دیر بشود. چیزی جا بماند؟ راستی شام شب چه؟ ساک دختر کوچکت را میبندی، راهی خانه مادرت میشوی. شیرش را آوردهای؟ لباسهایش را چطور؟ راستی عروسک محبوبش کجاست؟ دخترک را در خواب و بیداری به آغوش میکشی. مادربزرگش منتظر است، مثل همه روزها. وقت رسیدن نگاهش میکنی. مثل یک فرشته کوچک، غرق در رویا. یادت میآید که چقدر دلت تنگ میشود تا شب. عقربهها رسیدند به ٨. دیر شده. راه میافتی. راستی لیست خرید خانه کجاست…
این روایت زندگی هزاران زن است؛ آنها که هم مادرند و هم کارمند. درهمین شهر، درهمین تهران شلوغ که زندگی کردن در آن ساده نیست، گران است و سخت است که آدمها خودشان را طوری با زندگی تنظیم کنند که پایین خط فقر نیفتند. درهمین شهری که بسیاری از زنان پا به پای مردان هر روز کار را از اول صبح در ادارهها و سازمانها، در شرکتها و نهادها کلید میزنند و همین جایی که هرسال روی صندلی دانشگاهها چند میلیون دانشجوی دختر درس میخوانند و اکثریت فارغالتحصیلان دانشگاهها را تشکیل میدهند اما هنوز حضورشان درجامعه و بیرون از خانه خاری است درست وسط مردمک چشم کسانی که عجیب اصرار دارند همه دنیا را از همان حق انتخاب.
از چه حرف میزنم؟ از پوستری که دیروز در شبکههای اجتماعی دست به دست میشد. تصویرسازی به شکل یک زن که زیر آن نوشتهاند: «بهشت زیر پای مادران است و نه کارمندان!» این پوستر اگرچه از دیروز در شبکههای اجتماعی داغ شده اما تاریخ طراحیاش دورتر از این روزهاست، حدود دوسال پیش نخستینبار منتشر شد و همان وقت هم خیلیها به آن انتقاد کردند که این چه برداشت غیرمنصفانهای است که مادران کارمند را در یک کلام جهنمی خطاب میکند و به آنها میگوید که شما را راهی به بهشت نیست! حالا این بحث دوباره در دنیای شبکههای اجتماعی و گروههای موبایلی داغ شده و زنان هم بار دیگر بیشترین واکنشها را به این طرح نشان میدهند؛ بهویژه آنها که هم مادرند و هم کارمند و این پوستر طوری نشانشان میدهد که گویی کشیدن بار مسئولیت درون خانه و بیرون خانه نهتنها تبریک و خسته نباشید ندارد که سزاوار توهین و تحقیر هم هست. آنچنان که این پوستر نمایانده اساسا کارکردن، زنان را به موجوداتی سخت تبدیل میکند که دیگر نه قلبی دارند و نه احساسی و همه وجودشان مجموعهای است از سختافزارها مثل یک آدم آهنی!
من نمیدانم خالق این پوستر چه کسی بوده اما اطمینان دارم هر که هست، حتما مادر نبوده و از دنیای زنان و از زندگی مادران کاملا بیخبر است که اینطور خطکش برداشته و زنان را به دونیم کرده: بهشتیها و جهنمیها و به خیال خودش هم لابد چه ایده بکری و چه جمله نابی!
این نخستین و آخرین پوستری نیست که تلاش میکند به زنان بفهماند برایشان بهتر است به خانه برگردند. مطمئن باشید که این نگاه بازهم درقالب تصاویر دیگری، حرفها و مصاحبههای مشابهی باز تولید میشود اما اینکه درجامعه و زنان امروزش تاثیر چنین پیامی چقدر است، پاسخی دارد که بدون شک حامیان این رویکرد و نگاه را خوشحال نمیکند. زنانی که بیش از نیمی از صندلیهای دانشگاهها را اشغال کردهاند، در صنعت، فرهنگ و اقتصاد فعالند و تمنای بالندگی، رشد و فعالیت اجتماعی دارند، حتی اگر غیرمنصفانه به صورت یک آدم آهنی بیاحساس هم تصویر شوند و برخی با تنگ نظری آنها را جهنمی بخوانند، راه خودشان را میروند، حقوق و جایگاه اجتماعیشان را مطالبه و مسیر زندگیشان را انتخاب میکنند؛ فراتر از آنچه رویکردهای قالبی و عرفی عمدتا سنتی برایشان تعریف کرده است. آنها زندگی و خودشان را تغییر میدهند و روندی که زنان در پیشرفت و کسب جایگاه اجتماعی طی کردهاند، به عقب بازنمیگردد. این همان چیزی است که حامیان خانهنشین شدن زنان عجیب در فهم آن دچار مشکلند و چشمانشان را به روی واقعیتهای اجتماعی و وضعیت امروز زنان و مطالبات آنها و همچنین تاثیری که زنان میتوانند با فعالیت اجتماعی درخانواده و همچنین روند توسعه کشور داشته باشند، بستهاند آنچنان که حتی نمیتوانند بپذیرند که یک زن هم مادر باشد و هم کار کند.
غمگینانهترین قسمت ماجرا اینجاست که طراحان چنین پیامهایی اغلب فکر میکنند درحال خدمت به نهاد خانواده هستند و با هشدار به زنان و یادآوری نقش مادری آنها خانواده را تقویت میکنند، درحالی که این سکه یک روی دیگر هم دارد و آن تاثیر دقیقا معکوس این پیامها و مشابه آن روی گروهی از زنانی است که درجریان زندگی اجتماعی و خانوادگی در دوراهی فرزندآوری ماندهاند. اطرافتان را نگاه کنید تا ببینید با چه تعداد زیادی از زوجهایی مواجه میشوید که سالها از ازدواجشان گذشته اما تمایلی به فرزندآوری ندارند یا مثلا زنانی که در دو راهی فعالیت اجتماعی و حتی ازدواج ماندهاند، درحالی که میتوانند درعین همسری و مادری فعالیت اجتماعیشان را ادامه بدهند. در این میان هواداران سنتی و عمدتا مردسالار صیانت از خانواده چه میکنند؟ آنها به جای تقویت نقش مادری درکنار نقش اجتماعی به صورتی که این دو در تضاد نیستند و میتوانند مکمل هم باشند، با اتکا به همان فرهنگی که یک نسخه یک شکل زندگی را برای همه آدمها میپیچد، مینویسند: «بهشت زیر پای مادران است و نه کارمندان!» خب حالا تکلیف هزاران مادری که کارمندند چه میشود در این میان؟ آنها یک راست از بهشت میروند بیرون؟ واقعا چقدر منصفانه! باید برای شما هورا هم کشید حتما؟ راستی فکر نکردید که با این پیام قشنگتان(!) دقیقا چه تاثیری روی مخاطب میگذارید؟ چه خدمتی به نهاد خانواده میکنید؟ بیایید یکبار دیگر آنچه نوشتهاید را با هم بخوانیم. ترجمه آنچه شما نوشتهاید، دقیقا این است: «یا مادری یا کار!» خوب شما به زنان گفتهاید که اگر کار میکنند، دیگر نمیتوانند مادر شوند، چه ضربهای بزرگتر از این به نهاد خانواده؟
شما ای مثلا هواداران خانواده! تیرخلاص را زدید که: یا مادری یا کار و اگر هم مادر نیستی برو به جهنم!
یک نفر باید به شما بگوید این راه جواب نمیدهد؛ البته مطمئن نیستم که میشنوید یا نه؟