"پریت بهارارا" دادستان شعبه جنوبی نیویورک اصلی ترین و موثرترین فرد در مجازات کمپانی های معامله کننده با ایران است. دستگیری رضا ضراب یک هدیه نوروزی به آقای بهارارا است.
تویت های رفسنجانی و حرفهای خامنه ای در میان مداحان، نشان از وارد شدن درگیریهای درونی به مرحله جدیدی است که تاکنون بی سابقه بوده است.
کیوان: با دستگیری رضا ضراب در ایالت فلوریدای آمریکا، شبکه دور زدن تحریمهای رژیم که در ارتباط تنگاتنگ با سرنوشت کلان دزدان و واسطه های رژیم بود، ابعاد تازه تری پیدا کرد. هنگامیکه حدودا یکسال پیش، آقای رضا ضراب با درخواست جدایی همسرش "ابرو گوندش"روبرو شد، فهمید که هوا پس است و اوضاع خوش گذشته در حال تغییر می باشد. ابرو گوندش، همسر رضا ضراب، هنرپیشه و خواننده ترک، روابط ویژه ای با دستگاه اردوغان و هیات حاکمه ترکیه داشته و دارد. پس از ماجراهای جنجالی دستگیری ضراب در ترکیه و برملا شدن پرداخت رشوه های نجومی به مقامات ترک، او فهمیده بود که در حال از دست دادن حامیان خارجی است. با دستگیری و زندانی شدن ومتعاقبا حکم اعدام بابک زنجانی که ضراب به صورت تنگاتنگ با او کار می کرد، دیگر جای شکی باقی نمانده بود که حامیان داخلی نیز برای او خطرناک شده اند و اگر دیر بجنبد، با موضوع استرداد و زندان اوین روبرو شده و بزودی به نزد رفیقش بابک زنجانی روانه خواهد شد. برخی از گزارشات حاکی از آنست که رضا ضراب قبل از ورود به آمریکا، با مقامات آمریکایی تماس گرفته بود.
اما در آمریکا یک وکیل و نماینده دولت آمریکا در شعبه جنوبی نیویورک وجود دارد بنام "پریت بهارارا" که خواب خوش را بر سردمداران رژیم طی 6 – 7 سال گذشته حرام کرده است. آقای بهارارا با تعقیب و جریمه های کلان کمپانی ها و شرکتهای چند ملیتی و اروپایی که بنحوی با رژیم ایران طی سالهای گذشته معامله داشته اند، توانسته است ایالت نیویورک را ثروتمند کند. بنحوی که نه تنها نیویورک دیگر کسری بودجه ندارد، بلکه با درآمد اضافه به یک نمونه جالب توجه تبدیل شده است. نحوه عمل آقای باهارارا در گذشته و حتی پس از برجام، به این صورت است که دولت آمریکا بر طبق قوانین وزارت خزانه داری آمریکا، اجازه معامله کمپانی های خارجی را با ایران از طریق دلار نمی دهد. وکیل مدافع منافع آمریکا در شعبه جنوبی دادگاه نیویورک به کمپانی های مزبور که حتما شعبه ای در منهتن آمریکا، محل وال استریت و بازار بورس نیویورک دارند، می گوید شما می توانید با رژیم ایران معامله کنید، اما در اینصورت دیگر در آمریکا و بخصوص در نیویور نمی توانید فعالیت داشته باشید. کمپانی های اروپایی هم که قطعا به نوعی از انحاء با بازار نیویورک مرتبط می شوند، سرانجام با پرداخت جریمه های سرسام آور به آقای باهارارا قول می دهند که دیگر در آینده هیچ ارتباط مالی با رژیم نداشته باشند. حتی پس از برجام، و برداشته شدن تحریمهای مربوط به برنامه هسته ای توسط دولت اوباما، بسیاری از تحریمها در مورد حزب الله لبنان برقرار است و از آنجایی که تمامی تار و پود دستگاه سیاسی اقتصادی رژیم با تروریسم در منطقه تنیده شده است، آقای باهارارا مشکل چندانی برای گیر انداختن شرکتهای چند ملیتی و کمپانی های اروپایی ندارد.
اما در این گیر و دار، دست روزگار آقای رضا ضراب را راست در دامن آقای بهارارا که شدیدا مشتاق دریافت اطلاعات بیشتر در مورد شبکه دور زده شدن تحریمهای بین المللی رژیم ایران بود، انداخت. پس از دستگیری ضراب، آقای بهارارا پرونده دلال ایرانی را از فلوریدا به شعبه خودش در نیویورک منتقل کرد و پس از اعلام این موضوع در عرض 24 ساعت، در حدود 100 هزار نفر در تویتر به دنبال-کنندگان حساب کاربری ایشان افزوده شد. پرونده رضا ضراب از بسیاری جهات با اهمیت است. از یک سو، ارتباط تک تک سران رژیم با دزدی ها و چپاول پولها و طلاهای جابجا شده برملا می شود. اما از آن مهمتر، نحوه کار شبکه دور زدن تحریمها توسط رژیم، ارتباطات اروپایی، ترکی و منطقه ای رژیم را برای دستگاههای مسئول در آمریکا روشن می کند، موضوعی که آقای بهارارا می تواند آن را به ابزار جدیدی برای پیگرد کمپانی های خارجی و افراد مرتبط با رژیم قرار دهد. و سوم اینکه اطلاعات آقای ضراب بر بسیاری از ارتباطات داخلی دستگاه هیات حاکمه ترکیه نیز نورافشانی خواهد کرد.
اکنون، آقای رضا ضراب که زمانی بر روی شمشهای طلا غلت می زد، خودش به یک معدن طلا برای آقای پریت بهارارا تبدیل شده است.
عبدی: دعواهای خامنه ای و رفسنجانی در هفته گذشته اوج بیشتری پیدا کرد. تقریبا می شود گفت که رو در رویی بین این دو نفر، در بالاترین رده رژیم از حالت طعنه و کنایه به سطح آمده و آشکارا به یکدیگر بد و بیراه می گویند. بعد از تویت رفسنجانی در صفحه تویترش کهنوشته بود: "دنیای فردا، دنیای گفتمان هاست و نه موشکها" خامنه ای به صحنه آمد و صریحا رفسنجانی را به خیانت متهم کرد. خامنه ای گفت: " اگر این حرف از روی ناآگاهی گفته شده باشد یک مسئله است اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است."
دعوای آشکار میان باندهای رژیم و خامنه ای و رفسنجانی در راس هرم قدرت نتیجه بروز بحرانهای سیاسی و اقتصادی رژیم، بخصوص طی چند سال گذشته است. افتصاد رژیم را دیگر نمی توان بیمار نامید، بلکه باید گفت افتصاد در کلیتش از هم فرو پاشیده و در حال سکرات است. ترجمه بلافصل این حرف یعنی وضعیت اسفبار رزق و روزی، خورد و خوراک و معشیت مردم که کارد را به استخوان رسانده است. رژیم در گذشته و بخصوص طی یکی دو سال اخیر با کارت اصلاحات و کلید روحانی و برجام و پسا برجام، با امیدهای واهی توانسته بود روند انفجار و قیام مردم را به تعویق بیاندازد. اما الان همه مردم بخوبی فهمیده اند که هیچ ناجی از درون این سیستم بیرون نخواهد آمد. جیغ و داد خامنه ای در سخنرانی نوروزی در مورد برداشته نشدن تحریمها که مستقیما به موانع نقل و انتقالات مالی و بانکی مربوط می شود، نشان از وضعیت بحرانی اقتصاد رژیم، سقوط قیمت نفت به همراه کاهش تقاضا در بازار نفت و گاز، هزینه های بالا رژیم در منطقه از رژیم اسد گرفته تا دهها سازمان و گروه تروریستی، دارد.
درگیری سران رژیم همچنین محصول بن بست سیاستهای منطقه ای حکومت است. اکنون بخصوص پس از اعلام خروج روسیه از سوریه، چارچوب نظام به لرزه در آمده و صحبت فرستاده شدن بشار اسد به کشور سوم، تمام خواب و خیالهای سپاه قدس، و خامنه ای برای باز نگاه داشتن دالان ایران، عراق، سوریه و لبنان برای حفظ حزب الله را به کابوس مبدل کرده است.
خامنه ای خوب می داند که شکست ماشین جنگی اش در منطقه و کند شدن تیغ سرکوب در داخل ایران مستقیما به سقوط رژیمش می انجامد. رفسنجانی که پس از یورش تند خامنه ای کمی عقب نشست و در تویت دیگری، به رفع و رجوع تویت قبلی اش اقدام کرد، گذشت زمان را بر علیه رقیبش می داند و معتقد است که زمان، خامنه ای را بزودی از اریکه قدرت به پایین می کشد. اما آنچه که رفسنجانی خوش خیالانه بر آن حساب باز کرده است، متوقف شدن مردم در حد بزیر آوردن جناح حاکم است. وقتی مردم براه بیافتند، بدون شک همه رژیم را یکجا جارو می کنند. مفسران و تحلیلگران بارها تعجب خود در چگونگی ادامه حیات رژیم با وجود درگیر بودن بحرانهایی که هر کدام می توانست هر رژیمی را کله پا کند، ابراز داشته اند. اما اکنون واقعیات ملموس در حال اثر کردن است و می رود که ارکان رژیم را درهم بریزد.