قهرمانِ افسانهای شطرنجِ جهان، گری کاسپاروف، که فیلسوف، نظریهپردازِ سیاسی، منتقدِ ولادیمیر پوتین، و مدیرِ یک موسسهی مدافعِ حقوقِ بشر نیز هست، امروز درپستی در صفحهی شخصیِ فیسبوکِ خود ایرانیان را خطاب قرار داد و با استفاده از استعارههای شطرنجی و ورقبازی و یادآوریِ خاطراتِ زندگی در شورویِ سابق ایرانیان را از توجیهِ رفتارهای استبدادی و تروریستیِ رژیمِ جمهوری اسلامی بر حذر داشت. توصیههای کاسپاروف را با هم میخوانیم:
درکِ درست از تاریخ عاملِ اجتناب از تکرارِ خطاهای گذشته است. با این وجود، این را نباید با انداختنِ تقصیرِ خطاهای امروز به گردنِ دیروز به هوای «مصلحتِ سیاسی» اشتباه گرفت.
مبرهنترین مصداقِ این قضیه بحرانِ فزاینده در سوریه و عراق و تروریسمِ بینالمللیِ داعش و دیگر گروههای افراطیِ خاورمیانه است. حالا مدام فریاد زدن که «این آشی بود که جرج دابلیو بوش در سالِ ۲۰۰۳ پخت» دردی از ما دوا نمیکند. جهتِ یادآوری میگویم که خودم بوش را زمانی که رئیسجمهور بود به صلابه کشیدم، و آنچه گفتم و نوشتم در جریدهی تاریخ ثبت است. با این وجود، شما امروز نمیتوانید مهرهها را دوباره به عقب بازگردانید و طوری بچینید که در سالِ ۲۰۰۳ بودند.
و از این حقیقتِ منطقی باید درس گرفت. ولی آن درس این نیست که امروز در سالِ ۲۰۱۶ چگونه جنگهای داخلیِ خاورمیانه، سیلِ پناهجویان، و جنبشهای تروریستی را از سرِ خود باز کنیم. امروز اوباما رئیسجمهور است و نه جرج بوش. وی از امروز ۳۰۰ روز دیگر هم بر مسندِ قدرت خواهد بود. پس اگر نظر به گذشته داریم، بیایید از آن درسهایی بیاموزیم که به کارِ حلِ مشکلاتِ امروز میآیند، و نه برای انداختنِ تقصیرِ مشکلاتِ امروز به گردنِ گذشتگان، و یا به خیالِ خامِ بازگشتن به گذشته سوار بر ماشینِ زمان.
موضوعِ دیگری که در همین راستا قرار میگیرد و معمولا موردِ جر و بحثِ فراوان است نیز در حقیقت تاریخش به خیلی پیشتر بازمیگردد. اگر برخی امروز میخواهند افکارِ عمومی را از استبدادِ جنایتکارانهی رژیمِ ایران و حمایتش از تروریسم منحرف کنند، اینکه پای دخالتِ آمریکا در ایران در سالِ ۱۹۵۳ [۱۳۳۲] را به میان بکشند اصلا توجیهِ مناسبی نیست. نه اینکه بخواهم از آن کودتای انگلیسی-آمریکایی دفاع کنم. خیر.
اما اینها اگر میخواهند موضوعِ «دخالتِ» آمریکا را پیش بکشند، چرا یک قدم عقبتر نمیگذارند و از این نمیگویند که هری ترومن در سالِ ۱۹۴۶ به هوای دفاع از ایران در برابرِ جوزف استالین ایستاد. در آن زمان استالین قصد داشت با استفاده از ارتشِ سرخ و نیروهای آذربایجانی حوزههای نفتیِ ایران را تصاحب کند. اگر ترومن سرسختی نکرده بود و با خریدنِ خطرِ جنگ به جان – جنگی که استالین خود طالبش نبود اما روحِ ترومن هم از این قضیه خبر نداشت – به هوای ایران ایستادگی نکرده بود، بعید نبود که ایران نیز در نهایت قربانیِ همان «پاکسازی»های بدنامِ استالینی بشود.
از قضا، نظراتِ برخی ایرانیان، به خصوص آنهاییشان که خارج از ایران زندگی میکنند، در حمایت از «معتدلها» و «اصلاحطلبها» خاطراتِ تلخِ زندگی در شوروی را برای من تداعی میکند. آن روزها هم مدام حرف از این جناح در حزب یا آن گروه در پولیتبیورو [هیاتِ مرکزیِ حزبِ کمونیست] بود: لیبرالها و اصلاحطلبها یا هر چیزی که دوست دارید اسمش را بگذارید. اما حقیقت این بود که همهی آنها نوکرِ یک نظام بودند. نظامهای استبدادی همه همانجورند. «تغییر» در قاموسِ آنها تنها تغییر در برخی ظواهرِ بیاهمیتِ امر است.
و آنها هیچ تغییری نخواهند کرد تا اینکه نظام ساقط شود. تا وقتی که همان شخص یا اشخاصِ همیشگی صاحبِ قدرتِ واقعی هستند، بُر زدنِ نامها و چهرهها در صندوقِ رای و در رسانهها نمایشی بیش نیست. فریب نخورید. توصیهی آخرم به ایرانیان این است که شما حق دارید هرچقدر دلتان میخواهد از آمریکا انتقاد کنید و نقشش در امورِ دنیا را به چالش بکشید؛ اما هشدار که مبادا این را با توجیهِ عملکردِ نظامهای استبدادیِ جنایتکاری همچون رژیمِ ایران، روسیه، کوبا و غیره و ذلک اشتباه بگیرید.