برای رسول بداقی که در پیگیری مطالبات صنفی و پرداخت هزینه در این راه بی ادعاست.
هرکس میخواهد بداند معلمی شغل شریفی است یا نه، باید برود حاشیه اسلامشهر، نزدیک تهران. اگر لباسش خاکی نمیشود از کوچههای پرفرازونشیب عبور کند تا به خانه محقر رسول بداقی برسد همانجا که مقاومت و فداکاری یک زن به همراه سه دختر پس از "دو هزار و سیصد و هفتاد روز"در غیاب همسر، سمبلی از شرف و ایستادگی را رقمزده است.
تنها انسان های شریف می توانند لحظهای چشم در چشم شکیبا و ستایش بدوزند تا درکی از یک زیست شرافتمندانه داشته باشد.
هر کس می خواهد صدای معلم شریف و صبوری را بشنود باید برود پای دیوار بلند زندان اوین. همان جا میتواند صدای شعرخوانی رسول بداقی را بشنود .حتی میتواند ببیند که شرافت را نمیشود به بند کشید و در زندان محصورش کرد وقتی شعری از جنس مردم و برای آزادی میخواند.
به امید آزادی رسولِ معلمانِ ایران ، که با صبوری و بی ادعاحبس می کشد و آرمانی جز بهبود شرایط زندگی معلمان و مردم ایران ندارد.
رسولِ بی ادعا
رسولِ مهربان
رسولِ استوار
که حالا بر سه سال حکم ناعادلانه او مهر تایید زده اند.