مهران امیراحمدی /
دنیای عجیبی است، سرعتِ تحولات چنان سرسامآور به نظر میرسد که آدمی دچار بهت و حیرت میشود. اما آنچه بیش از بیش آدمی را دچار تعارض و بحران میکند این است که چگونه و با چه منظری باید به این تحولات نگریست تا کمتر در تحلیل شرایط دچار خطا گشت.
این تعارض وقتی عریانتر میشود که بخواهید از منظر سیاست به رخدادهای جاری در دنیای کنونی بنگرید. واقعا آدمی دچار سرگیجه میشود! برای مثال توجیه این مساله بسیار سخت است که چطور یک نظام ایدئولوژیک مذهبی و خشن، چون حکومت اسلامی ایران، درست در کنار یک نظام ایدئولوژیکِ «ماده انگار» چون کره شمالی قرار میگیرد و یا متحد بیچون و چرای یک نظام سکولار فرمانپرست، چون نظام حکومتی بشار اسد میگردد.
درست در بلوکهای دیگر قدرت نیز شاهد چنین نسبت ناهمگونی میباشیم. قدرتهای جهانی مبتنی بر نئولیبرالیسم، در طول این چند دهه، درست در کنار دیکتاتوریهای مذهبی و غیر مذهبی مستقر در خاورمیانه قرار میگیرند. به دیگر سخن نظامهای سکولار مبتنی بر «دموکراسیِ بازار محور» چنان در پشت نظامهای ایدئولوژیک مذهبی و غیر قابل انعطاف، چون عربستان قرار میگیرند که آدمی دچار حیرت میگردد. شیوهی حکمرانی در حوزهی خلیج فارس و نوع ارتباط آنان با دنیای غرب جای هیچ شک و ابهامی برای آدمی نمیگذارد که همه چیز آنطور نیست که به ظاهر میبینیم..
تناقضات موجود تنها برای بلوکهای مورد اشاره، صادق نیست بلکه تمام بلوکهای سیاسی در دنیای کنونی دچار این تناقضات غیر معقول میباشند. از غنیترین دموکراسیهای اسکاندیناوی گرفته تا دولتهای سوسیالیست و لیبرال گوشه گوشهی دنیا همگی در یک بستر متعفن، دارای تعاملات بی چون چرا با نظامهای مستبد و غیر پاسخگو همچون حکومت اسلامی ایران می باشند..
اشتیاقِ عجولانهی دولتهای دموکراتیک بعد از معاملهی برجام، برای بستن قراردادهای تجاری با حکومت اسلامی ایران که هیچ حق دموکراتیکی را برای شهروندانش قائل نیست، این حق را برای انسان آزاد قائل میشود که در انسانی بودن این مناسبات شک کند.
این تعارضات غیر معقول حداقل موجب شده تا برخی چون نگارنده در تحلیل شرایط دچار ابهام و وتزلزل گردند. اساسا انسان آزاد نمیداند که باید در کجای این مختصات قرار گیرد و چطور تحلیل کند که به نفع هیچ مستبدی قلم نزند. چراکه در هر دو سوی این آوردگاه چیزی چون حقانیت یافت نمیشود.
این مساله وقتی بغرنجتر میشود که رسانهها ی عمومی نیز دقیقا در همین راستا گام بر میدارند و مرز بین رسانهی مستقل و آزاد با رسانهی غیر مستقل مخدوش میگردد، گویا رسانه نیز امروز تبدیل به ابزار تحمیقِ تودههای انسانی در مناسبات جهانی گشته و پوششی است تا تحولات غیر انسانی در جهان معاصر را معقول و منطقی جلوه دهد.
به باور نگارنده این نقضان بیش از بیش ناشی از این مضمون است که حکومتها چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک تداوم و حیات خویش را صرفا در چگونگی منافع حاکمیت تحت کنترل خویش تعریف میکنند. به دیگر سخن دنیا بعد از تعریف مولفهی دولت – ملت عملا سعی نکرده است تا مفهوم منافع ملی را با منافع جهانی گره بزند و بین این دو عنصر یک همراهی و همخوانی پدید آورد. بیخود نیست بزرگترین و هولناکترین جنگها دقیقا بعد از شکلگیری پدیدهی دولت- ملت در قرنهای نوزده، بیست و بیست ویکم، رخ دادده است.
یکی از خصایص پدیدهی دولت- ملت مدرن دقیقا بر این نکته استوار گشته است که همهی عوامل باید در خدمت منافع یک دولت و ملت خاص قرار گیرند و برای رسیدن به سعادت آن مجموعه، بایستی از تمام حدود اخلاق انسانی در روابط بینالملل عبور کرد. در واقع عنصر روابط بینالملل مبدل به ماشین حسابی گشته است که رفتار و اعمال حوزهی مدیریتِ خود را بر اساس نظریهی هزینه- فایده محاسبه میکند و در این رویکرد جان و آزادی انسان، آخرین عنصر در تبیین واقعیتهای جهان امروزی است.
حرف آخر
تمام این مقدمه را از این جهت بیان کردم تا بگویم مردم ایران نباید تنها به دنیای بیرون دل خوش داشته باشند تا دیگران سرنوشتمان را آنطور که منافعشان ایجاب میکند، رقم بزنند، چراکه از قبل این مناسبات غیر اخلاقی نزدیک به چهار دهه است که تحتِ حاکمیتِ مذهبیِ مشتی انسانگریز، آرزوهایمان در حال پرپر گشتن است. دقیقا یک سیستم مذهبی دنیاگریز که به واسطهی نظمِ ریاکارانه جهانِ امروزی، همچنان به حیات خویش ادامه می دهد.
اما آنچه مسلم است درب روزگار همیشه بر این پاشنه نخواهد چرخید و اگر چه هر از گاهی حاکمان دنیاگریز کنونی سعی میکنند زهر خویش را با شیرینیهای مجازی به تن و روان مردم ایران تزریق کنند تا شبی دیگر را صبح کنند..
شک نکنید که ایران آبستن یک تحول بزرگ است و یک دههی آینده به رغم مناسبات غیراخلاقی در روابط بینالملل، سرنوشت مردم ایران را به گونهای دیگر رغم خواهد زد تا با انحلال حکومت اسلامی، اندکی از دردهایش التیام یابد.
فقر گسترده، تبعیض، نابربرایهای اقتصادی – اجتماعی، فشار قوانین و الگوهای مذهبی بر گردهی مردم، و از همه مهمتر: تعرض به ساحت آزادی در کنار سایر عوامل ژئوپولیتیک، شرایطی را فراهم خواهند آورد که ما در دههی آینده شاهد میرایی جمهوری اسلامی خواهیم بود. بهتر بگویم معدهی زخمی انسانیت در حالبالا آوردن زهر کشندهی جمهوری اسلامی است، اگرچه برخی سعی میکنند تنها برای کسب منافع شخصی- گروهی، چهرهای دیگر از شرایط حاکم بر ایران، در جلوی دید جهانیان ترسیم کنند.
بار دیگر تاکید میکنم برای نگارنده مثل آب زلال روشن است که در یک دههی پیشِ رو، ایرانیان دست به انقلابی دیگر خواهند زد تا تنها ملتی در طول تاریخ باشند که سه انقلاب کلاسیک را در بیش از یک سده، تجربه کرده باشند. اگرچه انقلاب دوم به لحاظ ماهوی هیچ مناسبتی با روح انقلابات مدرن و سکولار ندارد.
به عبارت دیگر به لحاظ جامعهشناسیِ انقلاب، باید برخی از زمینهها و عوامل بدیهی برای شکلگیری یک انقلاب، مهیا باشند که انقلاب ۵۷ حد اقل در چند زمینه مهم فاقد آن بود.
مهمترین خصلت یک انقلاب در دوران مدرن نشاتگیری گفتمان آن بر اساس مفاهیم سکولار مبتنی بر رویکرد مدرنیته است که انقلاب اسلامی دقیقا در تضاد با آن شکل گرفت. به دیگر سخن گفتمان این انقلاب نه تنها با مدرنیت سر سازگاری نداشت بلکه مولفهای بود ارتجاعی که هیچ سنخیتی با دنیای سکولار و مدرن نداشت.
به باور نگارنده تاریخ در سال ۵۷ دچار یک دستکاریِ ریاکارانه گشت و سیر تحولات در ایران و خاورمیانه به واسطهی مسائل ژئوپولیتیک و مناسبات جنگ سرد به مسیر دیگری سوق داده شد. ناگفته نماند که این دستکاریِ مصنوعی در حرکت طبیعی تاریخ، تحت عنوان اسلامگرایی افراطی، امروزه دامنگیرِ دستاندرکاران آن نیز گشته است.با این تفاسیر تمام شرایط و مواد شکل دهندهی یک انقلاب کبیر، دموکراتیک و انسان محور هم اکنون در بستر جامعه ایران موجود می باشد.
مهمترین مواد تشکیل دهندهی یک انقلاب عبارتند از:
نارضایتی عمومی- نابرابری اجتماعی و اقتصادی- تبعیض- شکلگیری گفتمان جایگزین- گرایش به آزادی در سطح افکار عمومی- هرج و مرج سیاسی و اجتماعی- انزوای ایدئولوژیک و سیاسی در سطح جهانی… و رهبری.
اگر دقت کرده باشید تمام شرایط نام برده برای شکل گیری یک انقلاب در بطن جامعه ایران وجود دارد به جز یک مجموعه رهبری منسجم. من در این شک ندارم که این مجموعه نیز در سالهای آتی به رغم کارشکنیهای برخی شکل خواهد گرفت. اینکه در سالهای اخیر برخی تحت هر عنوانی، مبلغ انقلاب هراسی گشتهاند، ناشی از این نکتهی ظریف میباشد که زمینهی وقوع انقلاب سوم فراهم است؛ انقلابی دقیقا دموکراتیک و سکولار ! و اساسا پذیرش برجام و جام زهر دوم، حاوی این مفهوم است که حاکمیت به سبب هراس از شورش تودههای انسانی و انقلابی دیگر تن به انعقاد آن داده است در غیر اینصورت تبلیغ وقوع احتمالی جنگ یک حربهی کارا بود که حامیان حاکمیت آن را به انحای گوناگون در بوق و کرنا کردند.
و اما یادمان باشد هر حکومتی اگر به ساحت آزادی انسان تعرض کند محکوم به فروپاشی و زوال خواهد گشت.