صفا پوینده ،پوینده راه ازادی وابادی میهن ونجات کودکان محروم جاودانی شد .او به برادرش محمد جعفر پوینده عضو کانون نویسندگان ایران واز جانباختگان راه عدالت وازادی وقلم وازادی بیان پیوست .صفا پوینده دوست عزیزمان یکی از کسانیست که برای بچه های خیابانی کار می کرد. واین بچه های بی سر پناه را به زیر بال وپر خود می گرفت و به انها می اموخت که باید نیاز هایشان را از طریق کار و زحمت به دست ارند و با زحمت وکار به دستاوردهای زندگی رسند ،نه با گدایی و از راه عجز وناله .او بدان ها اموخت که ازثمره زحمت خود به اداره زندگی بپردازند .او سرپرستی بچه های کا ر را به عهده گرفت این زن با این عظمت روح به علت بیماری تومور مغزی چند وقتی در بستر بیماری افتادوبا اینکه جراحی هایش انجام شد ند ،اما این زن که نمونه ای از زنان پیشرو جامعه مان میباشد تغییر وضعیت داد وجاودانی شد..
تمام دوستان و یاوران این بزرگ زن همواره به یاد او بوده ود رهمه عرصه ها همراه اوبودند. انها ارزو مندند که بتوانند به فعالیت های بشر دوستانه وانسانی او ادامه دهند .پر توان هستند ،زنانی چون اوکه این گونه در راه کودکان کارانرژی می گذارندو پشت وپناه این بچه ها میشوند.ارزوی سلامتی و طول .عمر را برای این بانوان گرامی را داریم
تمام دوستان و یاوران این بزرگ زن همواره به یاد او بوده ود رهمه عرصه ها همراه اوبودند. انها ارزو مندند که بتوانند به فعالیت های بشر دوستانه وانسانی او ادامه دهند .پر توان هستند ،زنانی چون اوکه این گونه در راه کودکان کارانرژی می گذارندو پشت وپناه این بچه ها میشوند.ارزوی سلامتی و طول .عمر را برای این بانوان گرامی را داریم
بانو صفا پوینده دختری محکم وقوی از دل شهر کویری یزد.جایی که خورشیداز بین تلماسه ها و شن های داغ اشکور یزد میدرخشد، پای گرفت واز محفل روشنفکری وکارگری محمد جعفر دلاور بهره ها گرفت .خواهر وبرادر رفیق بودند .بانوی ما که روحیه اش استوار است همانندبیشتر حاشیه نشینان کویر روح او پویا ودر تلاطم چون نام خانوادگیش در ذهن هزاران کودک کار وخیابان حک شده است..پدرش مردی زحمت کش ،که در شرکت هواپیمایی کارگری می کرد بسیار شریف بود و مادراو زنی متین وارام که زودتر از پدر فوت شده بود. انها او را صبور ومقاوم بار اوردند.صفا پوینده پر تحرک و پو یا سرشار از انرژی پس ازدواج چند سالی در شیراز زندگی می کردو دوپسر ثمره زندگی اویند .برادرش جعفر پوینده که در سال 77 ؛ در قتل های زنجیره ای به جاودانگی رسیده بود الگوی صفاست ،ونام نیکش همیشه جاودان ......روح صفااز این دردها پویا تر ورزمنده تر شدواز سال، 86 استوار ومحکم راه خدمت به مردم وفعالیت های انسان دو ستانه را در پیش گرفت، چون به کودکان وبچه های محروم وزجر کشیده بسیار اهمیت می داد به کار حمایت وفعالیت برای ان ها همت گمارد.مدافعی شد برای حقوق کودکان ! گروهی از بچه ها را به دور خود جمع کرد به کار ان ها سر و سامانی دا د و به انها یاد داد باید، بیاموزندو جای چشم بر دست دیگران و طفیلی جامعه بودن ،کار کنند و چون دستانش خالی بود با تلاش فراوان جایی بسیار کوچک در منیریه گرفت وبه حمایت از بچه ها پرداخت .با تلاش بسیار توانست چند چرخ دوزندگی از یونیسف تهیه کند و بچه ها را تشویق به کار کرد.برای اینکه بچه های بیشتری را بتواند حمایت کند ،به کوچه معروف خانی رفت ودو اتاق کوچک در ان جا اجاره کرد. در یک اتاق بچه ها کار می کردند ودراتاق دیگربه سواد اموزی انها می پرداخت.کم کم خیرین منیریه وشوش هم کمک نمودند تا ان ها بال وپری گرفتندوبا تلاش فراوان توانست به فعالیت های بشردوستانه اش ادامه دهد . با تلاش وپیگیری بسیار از شهرداری امکاناتی گرفت . صفا که باگذاشتن جان وتمام وقتش توانست کمک انسان های نوع دوست دیگر را جلب کند ، برای توانمند ساختن کودکان بی سرپرست ، بدسرپرست وبچه های خیابان طرح های مختلفی را اجرا می کرد. وتا این جا پیش برد که نهادحمایت از کودکانش در مراکز جهانی دفاع از حقوق کودکان شناخته شده است. تمامی دوستان واشنایان وقتی از خصایل او می گویند، سخن از انرژی بی پایان او برای بند وبسط دادن کارها ،در حمایت ازبچه ها به میان می اید . میتوان گفت که ایشان در سر وسامان دادن به فعالیت هایش انرژی ای تمام ناشدنی داشت . خانواده کودکانه اش وقتی به ملاقات او به بیمارستان بعد از عمل های مغزش ، می امدند ،با همان زبان کودکانه می گفتند:" چقدر خاله خسته شده ، چقدر دلمان براش تنگ شده یکی از بچه ها را کلانتری برده ، کی حالا میاد با پلیس ها حرف بزنه تا حسن را ازاد کنه . حالا چی مسشه میاد دوباره خیاط خونه ؟ اخر ما چی کار کنیم ؟ تنهایی بی صفا ما چی کار کنیم .این حرف ها وپچ پچ های بچه ها بود وقتی صفا را در بیمارستان می دیدند.....
بد جور تو رختخوابه و نصف بدنش کرخت و بی حسه. " واو رفت تا جاودان شد . "شاید به دلیل شدت پارازیت های حکومتی ها ، شاید به دلیل الودگی هوا شاید به خاطر اب نیترات دار وشاید دلش برای دایی جعفر خیلی تنگ شده بود. " در مراسم بزرگداشت ویادبودش همه انها که او را می شناختند امده بودند ، پرستو فروهر ودکتر شیوا دولت ابادی و همه نیکوکاران وبشر دوستان ژنده پوش وده ها نفر از کودکان که حالا در این پانزده سال بزرگ شده اند وخود مربی واموزگار ودانشجوی دکترا ویا هنرمند وخیاط خوبی شده اند وخودشان کارگر دارند. عمو خیاط هم امده بود و اقای فراهانی خیاط رهبر سندیکالیست ها ، بقیه یاوران کودکان کار وخیابان از گروه های مختلف وانسانی بشر دوست . صفا تنها نماند ومهر خودش را به چهره زندگی زد . صفا با ماست ودر موج های زندگی به ما صفا می بخشد . ازکویر های یزد تا میدان شوش راهی است که او برای خدمت به کودکان وبشریت پیمود .اونشان داد علی رغم همه تبه کاری های حکومت ولایت فقیه هنوز انسانیت نمرده است وهستند دلاور زنان ومردانی که عشق را پاس می دارند وعاشقانه به بشریت خدمت می کنند ودر تاریکترین شبها چراغ امید وصفا بر می افروزند!
فرشته2/8/2016