دلنوشته خانم شهین مهین فر برای آقای هاشم زینالی پدر دانشجوی مفقود شده در قیام دانشجویان در سال 78

برای برادرم هاشم زینالی . که 17 سال است مرده
یک پیر مرد ساده و بی غل و غش
که درد دارد به اندازه ی سالها خستگی.
نفسش را بریده اید / دیگر چه می خواهید ؟
از او می ترسید ؟ نمی دانم
آزارش به چه کسی رسیده ؟
پسرش را می خواهد . سعیدش را
که انگیزه ی زندگی بود برایش / همه ی زندگی
فرزند دارید ؟
می دانم دارد صفا می کند و لذت می برد . از همه چیز
سعید هم لذت لحظه های پدر بود .
لذتش را گرفته اید . نفسش را بریده اید / دیگر چه می خواهید ؟
ضربه های شلاق نمی کشدش / او هفده سالست مرده
نشانی سعید کجاست ؟
بگویید و هزار ضربه شلاق بزنید / چه باک ؟
فریاد هم نخواهد کشید . درد فراموشش می شود
نشانی سعید / کجاست ؟
بزنید / اما سعیدش را به او بر گردانید