سيد هاشم خواستار نماينده ي معلمان ايران:قبل از سال 83 عضو ساده ي كانون صنفي فرهنگيان خراسان بودم.در سال83 در هيئت مديره ي ناحيه ي 6 و هيئت مديره ي كانون صنفي فرهنگيان خراسان دو انتخابات برگزار شد كه بالاترين راي را در هر دو اوردم.در نشست شوري هماهنگي تشكلهاي صنفي فرهنگيان در شهريور 83 در رشت شركت كردم كه داستانش طولاني و با بگير وببند روبروشديم. چون در ان شرايط حساس كسي حاضر نميشد دوره ي بعدي تشكلها در شهر انها نشست داشته باشند،بنده قبول كردم كه تشكلها
در مشهد ودر خانه ام جمع شوند.در برگشت از رشت دستگير وزندان شدم و در نهايت به دوسال حبس تعليقي به مدت 3سال محكوم شدم.كانون هر هفته جلسه ميگذاشت ولي چيزي از درون ان بيرون نمي امد.مدتي در جلسات ان شركت نكردم.اطلاعات از طريق استانداري به اطلاع هيئت مديره رسانده كه اگر خواستار را به استانداري معرفي نكنيد استانداري انتخابات شما را تاييد ميكند. به بهانه ي غيبت مرا حذف و رزرو دوم را به استانداري معرفي كردند كه او را رئيس كانون كردند و نزديك ده سال است مبالغ جمع اوري شده ي اعضاو وسائل كانون را تصاحب و به هيچكس جواب گو نيست.ولي استانداري نارو زده و نه تاييد و نه رد ميكند.بعدا همكاران فهميدند فريب فرد نفوذي را خورده اند ومجددا از بنده دعوت كردند.اكنون هيئت مديره وحتي همكاران ديگر شديدا تحت فشار تا اعلام كنند خواستار عضو كانون صنفي فرهنگيان خراسان نيست.اولا بنده احتياج به تائييد استانداري و هيئت مديره ندارم.بنده يك راي همكاران را با صد تا استاندار و استانداري عوض نميكنم.مگر اقاي خميني رايش را از مردم در بهشت زهرا نگرفت؟ايا تمام ملت ايران در بهشت زهرا جمع شده بودند؟ در حاليكه بنده نه تنها از صندوق راي ها بالاترين راي را اوردم بلكه در 31تير 94كه مارا دستگير و در پليس امنيت نگهداري كردند، درز مان امار گيري چون نام مرا خواندند تمام همكاران كه 122 نفر بودند كف زدند. ماموران تعجب كردند واز من پرسيدند براي چه براي شما كف زدند ؟گفتم بخاطر موي سپيدم.اين يعني چه؟به غير از تاييد توسط همكاران است؟از طرفي سربازي امده كه به بهانه ي كارداشتن دادستان مرا با خود ببرد كه همكاران اجازه ندادند سرباز مرا با خود ببرد. وشايد اگر رفته بودم اكنون زندان بودم.اين به غير از تاييد معلمان است؟؟درود بر شما همكاران گرامي كه هميشه قدردان شما بوده ام.تاكنون در زير نامه ها ونوشته هايم مينوشتم نماينده ي معلمان در كانون صنفي فرهنگيان خراسان،اكنون مي نويسم نماينده ي معلمان ايران تا اين فشار از روي همكاران خراسانيم برداشته شود.بنده از همكارانيكه در مقابل خواسته ي نابجاي نيروهاي امنيتي ايستاده اند تشكر ميكنم اما هر كسي تواني دارد.همكاران عزيز از شما هيچگونه انتظاري ندارم،زمانيكه ياسر وسميه در زير شكنجه ي كفار شهيد شدند و فرزندشان عمار توبه كرده و در مقابل پيامبر كه از انجا عبور ميكرد سرش پايين وخجالت زده بود،پيامبر به او گفت:عمار سرت را بالا بگير ،انچه بر زبان اوردي كه در قلبت نيست نگران نباش. همكاران گرامي اگر مرا لعن هم بكنيد بنده ناراحت نميشوم.سال 83 كه از زندان ازاد شدم به همكاران گفتم:دكترايم را گرفتم.در سال 88 مدت كوتاهي با وثيقه ازاد شدم،به همكاران گفتم:اگر به زندان بر گردم نويسنده خواهم شد و شدم. و اكنون اگر به زندان بر گردم به همكاران گفته ام چي خواهم شد. و اگر در زندان مردم راه روشن است هزاران نفر اين راه را ادامه خواهند داد.همكاران گرامي نگران من نباشيد. در كشورهاي دموكراتيك يك ساعت زمان نمي برد كه ميتوانند مجوز تشكيل صنف و يا حزب ويا نشريه را بگيرند. حالا در ايران براي گرفتن يك مجوز ساده بيش از 10 سال طول كشيده ،اينقدر شل كن سفت كن ندارد.استبداد كه شاخ و دم ندارد.اين استبداد نيست پس چيست؟نيروهاي امنيتي ميخواهند بنده را از بدنه ي معلمان جدا كنند تا بتوانند به بلعند البته اگر بتوانند.اموزش بين الملل هم ميداند كه من يك معلم صنفي هستم، براي اينكه در زندان كه بودم تقاضاي ازاديم را از رهبري كرده بود.بنده معلم صنفي هستم و بارها گفته ام كه نگاهي به دور دارم،تا ايران به يك جامعه ي مدني برسد تا نه تنها معلمان كه تمام اقشار ملت ايران به حقوقشان برسند. معلم در زندان درس مقاومت و پايداري در مقابل ظلم ميدهد.تاريخ ايران بدون زندانيان معلم و ازاده نوشته نخواهد شد.
سيد هاشم خواستار نماينده ي معلمان ايران
در مشهد ودر خانه ام جمع شوند.در برگشت از رشت دستگير وزندان شدم و در نهايت به دوسال حبس تعليقي به مدت 3سال محكوم شدم.كانون هر هفته جلسه ميگذاشت ولي چيزي از درون ان بيرون نمي امد.مدتي در جلسات ان شركت نكردم.اطلاعات از طريق استانداري به اطلاع هيئت مديره رسانده كه اگر خواستار را به استانداري معرفي نكنيد استانداري انتخابات شما را تاييد ميكند. به بهانه ي غيبت مرا حذف و رزرو دوم را به استانداري معرفي كردند كه او را رئيس كانون كردند و نزديك ده سال است مبالغ جمع اوري شده ي اعضاو وسائل كانون را تصاحب و به هيچكس جواب گو نيست.ولي استانداري نارو زده و نه تاييد و نه رد ميكند.بعدا همكاران فهميدند فريب فرد نفوذي را خورده اند ومجددا از بنده دعوت كردند.اكنون هيئت مديره وحتي همكاران ديگر شديدا تحت فشار تا اعلام كنند خواستار عضو كانون صنفي فرهنگيان خراسان نيست.اولا بنده احتياج به تائييد استانداري و هيئت مديره ندارم.بنده يك راي همكاران را با صد تا استاندار و استانداري عوض نميكنم.مگر اقاي خميني رايش را از مردم در بهشت زهرا نگرفت؟ايا تمام ملت ايران در بهشت زهرا جمع شده بودند؟ در حاليكه بنده نه تنها از صندوق راي ها بالاترين راي را اوردم بلكه در 31تير 94كه مارا دستگير و در پليس امنيت نگهداري كردند، درز مان امار گيري چون نام مرا خواندند تمام همكاران كه 122 نفر بودند كف زدند. ماموران تعجب كردند واز من پرسيدند براي چه براي شما كف زدند ؟گفتم بخاطر موي سپيدم.اين يعني چه؟به غير از تاييد توسط همكاران است؟از طرفي سربازي امده كه به بهانه ي كارداشتن دادستان مرا با خود ببرد كه همكاران اجازه ندادند سرباز مرا با خود ببرد. وشايد اگر رفته بودم اكنون زندان بودم.اين به غير از تاييد معلمان است؟؟درود بر شما همكاران گرامي كه هميشه قدردان شما بوده ام.تاكنون در زير نامه ها ونوشته هايم مينوشتم نماينده ي معلمان در كانون صنفي فرهنگيان خراسان،اكنون مي نويسم نماينده ي معلمان ايران تا اين فشار از روي همكاران خراسانيم برداشته شود.بنده از همكارانيكه در مقابل خواسته ي نابجاي نيروهاي امنيتي ايستاده اند تشكر ميكنم اما هر كسي تواني دارد.همكاران عزيز از شما هيچگونه انتظاري ندارم،زمانيكه ياسر وسميه در زير شكنجه ي كفار شهيد شدند و فرزندشان عمار توبه كرده و در مقابل پيامبر كه از انجا عبور ميكرد سرش پايين وخجالت زده بود،پيامبر به او گفت:عمار سرت را بالا بگير ،انچه بر زبان اوردي كه در قلبت نيست نگران نباش. همكاران گرامي اگر مرا لعن هم بكنيد بنده ناراحت نميشوم.سال 83 كه از زندان ازاد شدم به همكاران گفتم:دكترايم را گرفتم.در سال 88 مدت كوتاهي با وثيقه ازاد شدم،به همكاران گفتم:اگر به زندان بر گردم نويسنده خواهم شد و شدم. و اكنون اگر به زندان بر گردم به همكاران گفته ام چي خواهم شد. و اگر در زندان مردم راه روشن است هزاران نفر اين راه را ادامه خواهند داد.همكاران گرامي نگران من نباشيد. در كشورهاي دموكراتيك يك ساعت زمان نمي برد كه ميتوانند مجوز تشكيل صنف و يا حزب ويا نشريه را بگيرند. حالا در ايران براي گرفتن يك مجوز ساده بيش از 10 سال طول كشيده ،اينقدر شل كن سفت كن ندارد.استبداد كه شاخ و دم ندارد.اين استبداد نيست پس چيست؟نيروهاي امنيتي ميخواهند بنده را از بدنه ي معلمان جدا كنند تا بتوانند به بلعند البته اگر بتوانند.اموزش بين الملل هم ميداند كه من يك معلم صنفي هستم، براي اينكه در زندان كه بودم تقاضاي ازاديم را از رهبري كرده بود.بنده معلم صنفي هستم و بارها گفته ام كه نگاهي به دور دارم،تا ايران به يك جامعه ي مدني برسد تا نه تنها معلمان كه تمام اقشار ملت ايران به حقوقشان برسند. معلم در زندان درس مقاومت و پايداري در مقابل ظلم ميدهد.تاريخ ايران بدون زندانيان معلم و ازاده نوشته نخواهد شد.
سيد هاشم خواستار نماينده ي معلمان ايران