خانم بهناز زینالی خواهرسعید زینالی دانشجویی که در هجده تیر 78 توسط نیروهای حکومتی دستگیر و سپس در زندان مفقود شد درباره این جنایت ظالمانه در فیسبوک خود نوشت:تیرماه 1378 شبیخون زدند,دستگیر کردند,کشتند,ربودند و ناپدید کردند.کاش «سلام» نبود توقیفی نبود.اعتراضی نبود گازانبری ای نبود.محمود شاکی ای نبود,انصاری نبود. کاش فرشته رو که از شیشه های توریِ نیروی انتظامی میبردند بیشتر نگاه میکردیم.کاش مادرش از دوری و غصه فرشته اش نمـُرده بود.کاش فرشته هم زیرِ شکنجه و لگد و تعرض بی جان نبود,بخدا وقتِ در گورستان با سنگ خاک کردنش نبود. اما سعید کجاست؟ میخواستند ده دقیقه سوال بپرسند کمی بیشتر شده.هفده سال شده.6021 روزوشب گذشته.گاهی دعا میکنم کاش سعید را هم در کوی دانشگاه دست و پایش را میشکستند.
حسینِ لشگری خلبانِ بالگردِ جمهوری اسلامی ایران وقتی که بالگردش هدفِ موشک قرار گرفت مجبور شد در خاکِ عراق سقوط کند و همانجا دستگیر و اسیر شد.حسینِ لشگری بعد از اسارت توسطِ بعثِ عراق پس از «سیزده سال» اولین نامه اش به نیروی هوایی ایران رسید که زنده است و به همسرش گفت «نمیدانم تا کی اسیرم اما اگر خواستی ازدواج کن منیژه جان» حسین لشگری پس از شانزده سال اسارت توسطِ بعثِ عراق آزاد شد اما دانشجوی وطنم سعیدِ زینالی پس از هفده سال توسطِ جمهوری اسلامی آزاد نشد,نامه ای نیامد,خبری نیامد.پیدا نشد.
لوگنگ دخترِ گمشده چینی پس از سالها خانواده اش را در یائوجیا پیدا کرد و همراه پدرمادرش 3ساعت در همان روستا نشستند و بدونِ هیچ حرفی اشک ریختند و از آغوشِ هم باز نشدند.اما از ترسِ آغوش به مادرِ سعید میگویند 4تا تکه استخوان این حرفا ندارد برو بر قبری گمنام بنشین 3ساعت زاری بکن بغلش کن,فکر کن نبوده,مـُرده. پیدا نشد.
سان وی پسرکِ 4ساله معلول که از فریبِ یک مشت شکلات از خانه دزدیده شد هم پس از سالها از روی «دی ان ای» پیدا شد و به خانه و آغوشِ مادری بازگشت که چشمانش از گریه کمسو شده بود اما خبری از سعید که برای 10دقیقه سوال از خانه و مادرش قرض گرفته شد نیامد.پیدا نشد.
زوجِ اصفهانی که در حرم امام رضا فرزندِ دوساله شان را که در کالسکه در یک چشم بهم زدن ناپدید دیده بودند پس از یازده سال علی سیزده ساله شان را پیدا کردند تا از خوشحالی از هوش بروند اما سعید زینالی را پس از هفده سال که در یک چشم بهم زدن از خانه اش برده بودند هنوز پیدا نشد.
مائده 10ساله هم کـه از راه مدرسه ربوده شده بود پس از سالها پیدا شد تا مادرش با همه آن گلبرگ هایی که درغیابِ مائده به جلوی مدرسه اش میبرد و همه آن علف هایی که در زیرِ پایش سبز شده بود از خوشحالی 48ساعت زبانش بند بیاید و به یکباره دخترش را بغلش کند و ضجه بزند. اما سعیدِ زینالی که از پیاده روهای دانشگاه تا ولیعصر جای قدم هایش است و عکسش در گوشه کنارهای سازمانها در دستانِ مادرش است پیدا نشد.
>>>>>
حتما ریشش به خوبی در آمده,کلی تغییر کرده,لاغر نیست,موهایش بلندتر شده,شاید گوشه موهایش گندمکی زده باشد, شاید شکمش از روی بلوزش خودنمایی میکنه,اخموتر شده.
آن جوانِ زیباروی 23ساله الان نزدیکِ چهل ساله شده, و مادرش همه این 6021 روزوشب فقط می پرسد سعیدِ من کجاست؟
قربونِ چشماتون بشم مادرم,میشه دیگه بگیم «سعیدِ ما کجاست ؟»