یک: باور کنید مطلقاً قصد توهین ندارم اما اگر من و شما و دوستان بسیجی بخواهیم پخمه های نظام اسلامی را یکی یکی شماره کنیم، علاوه بر جور واجور آخوند و غیر آخوند، حتماً یکی از عتیقه ها و زیرخاکی هایش را می توانیم در قامتِ همین جناب لاریجانیِ دستگاه قضا قالب ببندیم. عتیقه بودن حضرت ایشان را از آن روی سند می آورم که وی بدون تجربه ی حتی یک بازپرسیِ ساده، ناگهان – بفرموده – می شود رییس دستگاه قضا. مثل سردار فیروز آبادی که بی هیچ تجربه ی نظامی – بفرموده – می شود رییس ستاد کل نیروهای مسلح. حضرت لاریجانی را باش که اخیراً فرموده: "امکان ندارد اسلام واقعی مولد زباله ای مثل داعش باشد".
می گویم: داعشیان را جماعتی از مردان مسلمان تصور کنیم با ریش های بلند که دوربین انداخته اند به عصرِ دورِ "نبوی" و فرو شده اند به آیه های قرآن و جز انفجار و تخریب و جز کشتن و اسیر کردنِ کافران و بد کیشان و مشرکان دأب دیگری ندارند. بجوری که داعشی را نمی توان تصور کرد در حال و روزی که برای آبادانی یکجا آجر بر آجر نهد. خب، از اینجور آدمها ما خودمان فراوان داشته ایم که! منتها البته از قِسم ولایی اش.
شما یک نگاهی به قد و بالای حضرت آیت الله خلخالی بیندازید با آنهمه آدمکشیِ همینجوری و هردمبیلی اش. نخواستید؟ به جای مهر در پیشانی آقای لاجوردی دقت کنید که به اسم اسلام و به اسم ولایت چه عاطفه ها و چه معرفت ها را به سینه ی دیوار نسپرد! بعدش اگر راضی نشدید به قد و بالای شیخ علی فلاحیان بنگرید که یک آیت الله آدمکش است در سبک و سیاق فقاهتی و شیعی اش. نخواستید؟ به قدو بالای روح الله حسینیان نگاه کنید که در آدمکشی و دزدیدن حق و حقوق مردم صاحب شگرد است از جنسِ قربةً الی اللهی و حقّانی اش. نخواستید؟ آستین بالا بزنید و در هیبت شیخ مصطفی پور محمدی – وزیر دادگستریِ بیت رهبری - فرو شوید که در کارنامه ی آدمکشی اش کشتار همینجوریِ هزاران نفر انسان در بند و محبوس می درخشد مثل چی!
قبول ندارید؟ جنتی، علم الهدی، اژه ای، رازینی، رییسی. همه هم از ملات حجت الاسلامی و آیت اللهی و شیعی و اسلام ناب محمدی. یکی از یکی آدمکش تر و قاتل تر و عبوس تر و نابکار تر و جانی تر و مال مردم خورتر و ابله تر و بی کفایت تر و بی خرد تر و البته اسلامی تر و مدعی تر و از خود متشکر تر. نخواستید، سری بزنید به پس و پشتِ پستوهای سرداران سپاه که شکراً لِله در میانشان هستند کسانی که مستقیم و غیر مستقیم اجیر و مزد بگیر اجانب اند یا بهترین تآمین کننده ی خوراک اند برای اسراییل و روس. حالا جناب لاریجانی می فرماید: از اسلام واقعی امکان ندارد داعشی بیرون بیاید. خب، جناب ایشان بفرمایند این زباله ها که اسم بردم از کدامین اسلام و از کجایِ کدامین اسلام بیرون زده اند؟
دو: چندی پیش رفتیم به دیدن خانم فریده مرادخانی – از اعضای لگام – که به تازگی از زندان قرچک بیرون آمده بود. این بانو را در آن دو شنبه ی هجوم، در اطراف دنا بازداشت کرده بودند. خانم مرادخانی می گفت: در تمامی مراحل بازداشت و بازپرسی و انتقال به زندان و حتی در خود زندان، از برکات " نه به اعدام" سخن می گفتم و از مخاطبانم - چه مأمور و چه زندانبان و چه زندانی - جز اشتیاق و تعجب و همدلی ندیدم. این بانو می توانست زودتر ازدیگران آزاد شود اما خود گفته بود: تا یک به یک بازداشت شدگان اِوینی و دنایی آزاد نشوند، من هستم. و پای حرفش ایستاده بود.
سه: خانم ها و آقایانی که در شنبه ی اوین و دو شنبه ی دنا بازداشت و زندانی شدند، همگی آزاد شدند الاّ رضا ملک و محسن شجاع و یکی دو نفر از شاگردان آقای طاهری. دیروز پریروز و پیشترش، آقایان: خوبان و ابراهیم پور و نعمتی آزاد شدند. البته خواستِ مصرانه ی ما، آزادی همه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی بوده و هست. چرا که من شخصاً حضورِ یک ثانیه ی این هموطنان را در زندان های ولایی، توهین به اصل شعور بشری می دانم. کار فساد در نظام اسلامیِ حاکم بر ایران به جایی رسیده که یک جوان را بخاطر یک خط نوشته، به سه سال و شش سال زندانی محکوم می کنند. آخوندها آیا یادشان رفته سالهای پیش از انقلاب را که خود چه ها می گفتند و چه ها می نوشتند و رژیم شاه تا کجاها تحمل شان می کرد؟ این بود آنجایی که برای رسیدنِ بدان آنهمه پرپر می زدند و پرپر می زدیم؟
چهار: دیروز، یکی از خبرنگاران رسانه های آزاد خارجی زنگ زد و گفت: من همین فردا با آقای احمد شهید ملاقات دارم. و گفت: دوست دارم پیام شما را برای ایشان ببرم. که یعنی صحبت کن هر چه می خواهی. از احمد شهید تشکر کردم که در این آشوبی که دامنگیر مردم ایران شده، تلاش می کند صدای خراش خورده ی ما را به گوش جهانیان برساند. و گفتم: آخوندها و سرداران حاکم، مردم ایران را در زرورقی از نفرت ها و نامردمی ها و غارت ها و زشتکاری ها و بی خردی ها و بی کفایتی ها غلت می دهند. و گفتم: در این سرزمین، کسی حریف این دو بازوی مفسده نمی شود. دو بازوی مفسده ای که قانون خودشان را حتی دستمالی کرده اند و همان قانون را به کف کفش خود می کشند. پیام من به احمد شهید طولانی نبود اما در همان پیام کوتاه تلاش کردم این دو بازوی مفسده را وابشکافم.
پنج: در باره ی شاگردان آقای طاهری، بر خود واجب می دانم که بگویم: در این دو سه سالی که من با اندیشه های آقای طاهری و جمعی از شاگردانش آشنا شده ام، به یک نکته ی بسیار ارزشمند دست یافته ام. و آن این که: من در میان شاگردان آقای طاهری، حتی یک مورد هم انسان ناشایست و بی شخصیت و فحاش و اهل مناقشه و اهل عربده ندیده ام. بل که بالعکس، هر چه دیده ام جز انسان های فهیم و درستکار و خوش برخورد و نیک نگر و نوعدوست نبوده اند. نکته ی دیگر این که: آن چند نفر از شاگردان آقای طاهری که با دوستان ما بازداشت و زندانی شدند، چه خانمها و چه آقایان، همگی مقاوم و پایدار و نترس و منصف بوده اند و هستند. مرا با اندیشه و مرام و راه و روش طاهری کاری نیست. اما چرا رسماً از وی بخاطر تربیت اینچنین شایستگانی سپاس نگویم؟ شایستگانی که در این وحشت سرای امنیتی، حاضرند بی خشونت و بی سخنی تند و بی واهمه، برای رهایی استادشان، خود به بند و زندان و آسیب در افتند. این را از این روی می گویم که کمی آنسوتر از طاهری، و در اطراف آیت الله های گنده و مشهور و حجت الاسلام های نام آور، تا دلتان بخواهد آدمهای فحاش و قالتاق و روانی و بزن بهادر و بی خرد فراوانند و برای سرَک کشیدن به آنسویِ دیوارِ دو رویی ها و نامردمی ها برای هم قلاب می گیرند.
شش: بیست و ششم آذر ماه یا همین پنجشنبه ای که در راه است، یک روز حساس است برای من. در آن روز – که روز افتتاحیه است – من میزبان شما خواهم بود در نمایشگاه نقاشی هایم. بارها گفته ام و نوشته ام که نقاشی های من، بهانه ای هستند برای با هم بودن. وقتی هر جماعتی در این سرزمینِ روفته شده برای خود تشکیلات و سازمان و دم و دستگاه دارد، ما چرا به هر بهانه با هم نباشیم؟ نشانی؟ سرای قلم: خیابان کارگر. بالاتر از میدان انقلاب. بالاتر از خیابان نصرت. کوچه عبدی نژاد . پلاک 8، از ساعت پنج تا هشت شب. نکند نیایید یک وقت که از خودتان به خودتان گله خواهم کرد. خلاصه گفته باشم! خود دانید!
محمد نوری زاد
بیست و یکم آذرماه نود و چهار - تهران