اپوزیسیون، مردم و انتخابات

در تبئین یک سیاست رادیکال و اجتماعی، نکته ای که هنوز قابل بحث و تامل است نحوه برخورد مردم به نمایش انتخابات است. بطور مشخص رای سلبی مردم در انتخابات بعنوان "رای تائید رژیم" و "درست بودن سیاست شرکت در انتخابات" تلقی میشود. مثلا نه به ناطق نوری رای به خاتمی تصویر میشود. نیروهای طرفدار رژیم از اصلاح طلبان تا ناسیونالیست ها و ملی مذهبی ها، میزان شرکت مردم در این مضحکه را نشان درست بودن سیاست خویش تلقی میکنند. به ما کمونیستها و سرنگونی طلبان رادیکال میگویند: "دیدید سیاست شرکت در انتخابات درست و با امیال توده مردم منطبق بود و سیاست شما نادرست بود! بهتر است شما با توجه به ترجیح مردم در سیاست یکجانبه تان تجدید نظر کنید!" حتی برخی از چپ ها که با
چنین وضعیت کنکرتی مواجه میشوند به استغفار و اشتباه کردیم می افتند، همراه موج میروند و سیاست تعامل با جمهوری اسلامی و شرکت در مضحکه انتخاباتی اش را نشان "سیاست فعال" در مقابل "سیاست پاسیو" تحریم قلمداد میکنند! اگر امثال فرخ نگهدار و مسعود بهنود صریح و بی تزلزل در دفاع از رژیم اسلامی بخط میشوند و در بسیج مردم برای "رای دادن" مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی عرق میریزند، در میان ناسیونالیست های چپ با کسانی مواجه میشوید که مارکس را به شهادت میگیرد تا رای به خاتمی را توجیه کند و یا خود را "لنینیست" مینامد و مثل آخوندها همزمان که به کمونیستها فحش میدهد در دفاع از شرکت در انتخابات روضه میخواند. این دومی ها نسخه بدلی اولی ها و هر دو مبلغین شرکت در مضحکه انتخاباتی نظام اسلامی هستند.


اما این اغتشاش میان نیروهای اپوزیسیون و بخشا فعالین و سازمانهای چپ که از دوره خاتمی تشدید شد خلق الساعه نیست. این چیزی جز بازتاب سیاستها و منافع گرایشات و تمایلات اجتماعی در میان نیروها و جریانات مختلف و حتی متضاد نیست. پدیده دو خرداد و اصلاح طلبی اسلامی اساسا تلاشی درون حکومتی و درون سیستمی برای بقای نظام بود. این پدیده نه جدید بود و نه یکبار مصرف. این خطی است که در پایه ای ترین سطح مکانیزم دفاعی سیستم هائی است که با بحران مواجهه میشوند و تلاش دارند راهی برای برون رفت از بحران از درون سیستم بیابند. خطی که فکر میکند بقا به روشهای سابق کارساز نیست و باید دریچه هائی را بعنوان سوپاپ اطمینان باز کرد. مشخصا در سیاست ایران "بنی احمد" های رژیم اسلامی همواره سیاست بقای نظام و تغییراتی کنترل شده را در لفافه شعارهائی مانند: "وفاق ملی"، "حکومت قانون"، "اجرای بدون تنازل قانون اساسی"، "چانه زنی در بالا"، "انتخابات آزاد"، "آرامش فعال"، "سیاست اعتدال" و ... تاکنون بیان کرده اند. اینها روایت و بسته بندی حکومتی برای مواجهه با بحران و خطر سرنگونی است. در واقع این فشار از پائین و نخواستن حکومت است که بحران در بالا را تشدید میکند و خطوط مختلف میان طبقه حاکم برای بقای نظام را شکل میدهد. هنر اصلاح طلب حکومتی اینست که به یک تناقض جواب دهد. یعنی در عین حال که به مردم بعنوان نیرو و "فشار در پائین" نیاز دارد همزمان آنها را کنترل و چهارچوب اعتراض شان را قانونیزه و حکومتی کند. در نقطه مقابل جریانات تندروتر بر ادامه روشهای پیشین برای بقا یعنی سرکوب عریان پای میفشارند. مادام که نیروی سومی که تمایلات جامعه را نمایندگی میکند بمیدان نیامده است، نخواستن مردم میان جریانات درون حکومتی قالب میخورد.


تاکتیک و روش برخورد فرد و یا توده مردم با تاکتیک و روش برخورد یک نیروی سرنگونی طلب و انقلابی به مضحکه انتخابات بسیار متفاوت است. بعنوان فرد شاید کسی بگوید "این شر کمتر است" و خود را راضی کند که در فقدان یک آلترناتیو انقلابی به حکومت رای دهد. مردم البته پدیده واحدی نیستند و به منافع و افقهای متضاد طبقاتی تعلق دارند. مردم در دو راهی هائی که در مقابلشان قرار میگیرد، از یک خط مشی پراگماتیستی پیروی میکنند. بطور مشخص تر، بخشی از رای دهندگان بنا به نگرش سیاسی و جایگاه شان در اقتصاد سیاسی، منفعت شان در اینست که به نیروهای موسوم به اصلاح طلب رای دهند. اینها نه متوهم اند و نه خواهان تغییرات بنیادی اند. بخش مهمتری از رای دهندگان زیر فشار و مشخصا در فقدان یک رهبری انقلابی و یک راه حل مطلوب، با اتکا به نگرش پراگماتیستی و محاسبه سود و زیان، به اصطلاح "دماغشان را میگیرند و رای شان را به جناح کمتر وحشی میدهند". انتخاب "بد و بدتر" عموما در مقابل این طیف قرار داده میشود.


اما یک نیروی سرنگونی طلب تا چه رسد به یک نیروی انقلابی و کمونیست، نمیتواند از تاکتیک و روش برخورد پراگماتیستی استفاده کند. یک نیروی سرنگونی طلب طبق تعریف خواهان سرنگونی کل این نظام و در یک رابطه خصمانه و جنگی با حکومت قرار دارد. جریاناتی که با هر استدلالی در اپوزیسیون خواهان شرکت در "انتخابات" هستند، بدوا اعلام میکنند سیاست تقابل با نظام موجود را کنار گذاشته اند و قواعد و چهارچوب بازی بالائی ها را پذیرفته اند. هرچند خود اینان حق ندارند کاندید شوند و یا روزنامه دربیاورند. اینها در مضحکه ای شرکت میکنند که طبق مصوبه مجلس اسلامی در باره انتخابات، "کسانی که در جهت تحکیم مبانی رژیم سابق نقش موثر داشته‌اند، وابستگان تشکیلاتی و هواداران احزاب، سازمان‌ها و گروه‌هایی که غیرقانونی بودن آن‌ها از طرف مقامات صالحه اعلام شده نمی توانند نامزد انتخابات شوند".


"جنبش مطالباتی"
یکی دیگر از سیاستهای طرفداران رژیم اسلامی که در سالهای اخیر باب شده است "جنبش مطالباتی" است. میگویند اقشار مختلف باید مطالبات شان را طرح و از کاندیداها بخواهند که به آنها عمل کنند (همان فشار از پائین). مثلا تعدادی زن مسلمان و محجبه بعنوان "نماینده زنان ایران" به عبای جناب روحانی و آیت الله های ضد زن متوسل میشوند که حقوق زنان را در نظر بگیرند یا مجلس را کمی زنانه کنند. خانه کارگر و شوراهای اسلامی از کارگران میخواهند که سیاست دفاع از قانون کار ضد کارگری رژیم را دنبال کنند و خواهان "اجرای بدون تنازل قانون کار" شوند. دانشجویان مسلمان و بسیجی و حراستی بعنوان "نماینده دانشجویان و جوانان" با طرح مطالباتی به گروه فشار این یا آن کاندید تبدیل شوند. "جنبش مطالباتی" در مناسبت مضحکه انتخابات بیان دیگری برای سیاست "انتخاب بین بد و بدتر" است. تمام تلاش اینست که نیروهای مختلف در جامعه حول سیاستهای حکومتی قطبی شوند. "جنبش مطالباتی" مورد اشاره طرفداران رژیم با خواستهای واقعی بخشهای مختلف در جامعه که همواره طرح و از پائین برای آن مبارزه شده است بسیار فرق دارد. طرح بحث "جنبش مطالباتی" در مناسبت مضحکه انتخابات بویژه از جانب نیروهای اپوزیسیون بیانگر دنباله روی و پوپولیسم در سیاست و تسلیم به افقهای ارتجاعی حکومتی است.


"شرکت یا تحریم"؟
شرکت آگاهانه در این نمایش سیاست دفاع از رژیم اسلامی و دادن مشروعیت به آن برای تداوم زن ستیزی و استثمار و سرکوب سیاسی است. تجربه سالهای اخیر لااقل از دو خرداد ۱۳۸۶ نشان داده است که شرکت در انتخابات، حتی آنجا که رای سلبی مردم قرار است حکومت را در یک مقطع معین عقب براند، به بقای نظام و عمر خریدن برای رژیم اسلامی منجر میشود. امری که جوهر و هدف اساسی سیاست اصلاح طلبی حکومتی را تشکیل میدهد. با اینحال، علیرغم تمام کمبودهای واقعی و تبلیغات سنگین رسانه ها و گروکشی های حکومتی، همواره یک جمعیت عظیم از شهروندان در مضحکه انتخابات شرکت نمیکنند. این کسر اگر بطور واقعی شمارش شود، تعدادش از میزان کل رای دهندگان و آرا واقعی و جعلی هر کاندید حکومتی بیشتر است. این عدم شرکت سنتا "تحریم" نام گرفته و سهوا با همین نام خوانده میشود. از نظر ما "تحریم" بیانگر سیاست واقعی احزابی مانند ما و تمایلات مردم مخالف حکومت اسلامی نیست. تحریم زمانی معنی دارد که کل پدیده یعنی حکومت مربوطه زیر سوال نیست و مثلا مردم یا جریاناتی بنا به هر دلیلی انتخابات یا عمل معینی را تحریم میکنند. برای ما این حکومت فاقد هرگونه مشروعیت است و تماما باید سرنگون شود. برای کسانی که مشروعیت اساس نظام را برسمیت نمی شناسند، سیاست تحریم معنی ندارد. ما سیاست عدم شرکت در این مضحکه را داریم و معتقدیم که با عدم شرکت گسترده باید از کسب مشروعیت فرمال و کرونولوژیک حکومت جلوگیری کرد.


دخالت و نه شرکت
هر نوع شرکت در مضحکه انتخابات با هر عنوانی مشروعیت دادن به رژیم اسلامی است. اما عدم شرکت در سیاستها و چهارچوبهای حکومتی به معنای دست روی دست گذاشتن و داشتن یک سیاست پاسیو نیست. در مناسبت انتخابات اتفاقا باید فعالانه دخالت کرد. دخالتی مستقل از جناح های رژیم و سیاست ها و تاکتیک هائی که طرح میکنند. دخالتی مبتنی بر شکست سیاست بسیج مردم حول این یا آن تاکتیک حکومتی و این یا آن کاندید که وعده سرخرمن میدهد. مبارزه فعال علیه فضای انتخاباتی و تبدیل آن به اعتراض علیه کل حکومت میتواند جنبش واقعی برای نفی نظام را بمیدان آورد و محاسبات پراگماتیستی مردم را کمرنگ و حاشیه ای کند. این مبارزه از پائین و مستقل از پلاتفرمهای حکومتی است که اتفاقا میتواند بر نتیجه همین مضحکه تاثیر بگذارد. گسترش اعتصاب و اعتراض برای حقوق پایمال شده، تلاش برای طرح مسئله دستمزدهای چند بار زیر خط فقر که امسال میتواند تحت الشعاع مضحکه انتخابات قرار بگیرد، مبارزه علیه آپارتاید جنسی و تقابل با ارتش ضد زن که حتی خانمها را در اتومبیل و قلمرو زندگی خصوصی راحت نمیگذارند، تقابل با حاج خانمهائی که با بحث "مجلس زنانه" میخواهند مبارزه واقعی زنان علیه توحش اسلامی را به حاشیه برانند، تبدیل هر سخنرانی و اجتماع در دانشگاهها به تریبونی برای اعتراض علیه اختناق، مخالفت با اعدام و خواست آزادی فوری کلیه زندانیان سیاسی، اینها باید خط مشی جنبش انقلابی و سرنگونی طلب از امروز تا روز انتخابات باشد. در روز انتخابات عدم شرکت گسترده و اعلام قدرتمند نامشروع بودن کل حکومت، سیاستی است که به دور باطل تاکنونی نقطه پایانی میگذارد و فصل جدیدی از تقابل با رژیم اسلامی را آغاز میکند.


تجربه هشت سال اصلاح طلبی دینی خاتمی، هشت سال عز و تیز احمدی نژاد، بیش از دو سال کارنامه روحانی که رکورد فقر و اعدام و سرکوب را شکسته است، نشان میدهد این دور باطل باید پایان یابد. نه به مضحکه انتخابات رژیم و مرگ بر جمهوری اسلامی فشرده یک سیاست انقلابی است که میتواند با دخالت فعال جامعه حول مسائل واقعی از امروز تا روز مضحکه انتخابات، نقشه های حکومتی ها و طرفدارانش را برای تداوم و بقای رژیم اسلامی با معضلات اساسی روبرو کند.


با احترام،
پدرام نواندیش


مقالات باز تاب دهنده نظرات خوانندگان خبرگر میباشد و برای احترام به آزادی بیان  منتشر میگردد .