یكي گفت اگه جنگ بشه ميري بجنگي...؟ گفتم نه ...! نميرم...! گفت: ديوانه اگه به خاك و ناموس اين مردم تجاوز بشه نميري بجنگي...؟ گفتم نه...! نميرم...! گفت: خيلي بي غيرتي...!! گفتم همه ما بي غيرتيم آقاي با غيرت...! در جنگ با عراق رفتيم و سينه سپر كرديم ُجنگيديم..! كشتيم و كشتند...! اسير كرديم و به اسيري بردند...! جنگ تمام شد و دنيا دنيا خرابي و ويراني و معلول و مجروح و مفقودبه جا گذاشت...! بي غيرت نبوديم آنروزها...بوديم...؟نبوديم...!! دشمن خارجي رو نابود كرديم و از دشمن داخلي غافل مانديم...! ديدي عاقبت چه كردند با ما با غيرت...!؟ با
ما ملت شهيد پرور...!! ديدي ...؟به اسيري بردند...! دزد ها از هم پيشي گرفته اند براي چپاول اموالمان...! حقير شديم...! ذليل شديم...! گدا صفتانه دست دراز كرديم و سكه اي از اموال خودمان بر مُشتِمان نهادند و نيشخندي زدند...! خوارمان كردندُ و خارمان خواندَند...! غيرتِمان راهم دزديدند بي شرف ها...! كه اگر غيرتي مانده بود دشمن هم كم نبود همين بيخ گوشمان...! میخواهم با صدایی بلند فریاد بزنم بگویم به ما حمله نکنید لطفا...! ما با کسی سر جنگ نداریم ...! حتی با دشمنان زیر گوشمان...! هنوز یادمان نرفته و هنوز کمرمان صاف نگشته از مرگ عزیزانمان در ان جنگ لعنتی...! هنوز هم بچه های یتیم بر سر گور پدران شهید خود ضجه میزنند..! هنوز هم سینه های جانبازان شیمیایی خيس خيس میکند و سرفه های پی در پی امانشان را بریده است...! به ما حمله نکنید لطفا...! اینهمه درد و رنج از سرمان هم زیاد است لطفا هراس از جنگ را به آن اضافه نکنید ...! بگذارید متهم شوم به ترس...! بله من ترسیده ام چون جنگ را دیده ام...! نترسیدن از جنگ عین حماقت است...!گناه عمله سیاست را به نام ما ننویسید بی انصاف ها...! ای اربابان زر و زور میشنوید...!؟ این صدای من است که نگران فردای فرزندان این اب و خاک هستم...! به شما التماس نمیکنم...! این فقط درخواست یک انسان است...! اگر انسانی هست که صدایم را بشنود...!
شعله پاکروان