نرگس محمدی خطاب به دادستان تهران: تبعیض علیه زنان در زندان هم ادامه دارد

کانون مدافعان حقوق بشر ـ نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر با ارسال نامه‌ای سرگشاده به دادستان تهران، با بیان چگونگی اعزام و بستری کردنش در بیمارستان، نسبت به این رفتارها اعتراض کرد.


او در نامه خود با اشاره به اینکه مأموران به‌هنگام بستری کردن در بیمارستان و معاینات به او دست‌بند می‌زده‌اند، از دادستان تهران پرسیده است: «نيروهای نظامی- امنيتی با چه مجوزی حق ورود به حريم‌هايی چون حمام، اتاق عمل (كه حتی لباس‌های زير را در می‌آورند) و اتاق‌های معاينه كه لباس‌ها (زير و رو) را در می‌آورند، پيدا می‌كنند.»


خانم محمدی در پایان از دادستان تهران خواسته است تا در دستوری شرایط مناسب و آرام را برای درمانش فراهم کند.

او همچنین در نامه خود با اشاره به مشکل‌های جانبی که زندانیان زن به‌هنگام بیماری با آنها دست به گریبان هستند، خطاب به دادستان نوشت که تبعیض علیه زنان در زندان هم ادامه دارد.

به گزارش سایت کانون مدافعان حقوق بشر، متن نامه نرگس محمدی به دادستان تهران که در آبان ماه ۱۳۹۴ نوشته شده، به شرح زیر است:


جناب آقای جعفری دولت‌آبادی

دادستان تهران

با سلام

در تاريخ ١٣ مهرماه، جهت اعزام به بيمارستان، برای بازرسی رفتيم. به مأمور زن، گفتم که من احتمالاً نوار قلب و اكو خواهم داشت، لطفاً وقتی لباس‌هايم را در می‌آورم، پشت پارتيشن تشريف نياوريد. خانم مآمور گفت که ما بايد بياييم. تقاضا كردم پيش سرهنگ برويم تا مشكل حل شود. ايشان تشريف نداشتند. به جانشين ايشان توضيح دادم و گفتم كه اين كار اخلاقاً و شرعاً درست نيست. مسئول اعزام با لحنی گستاخانه و توهين‌آميز گفت كه لازم نيست شما از شرع بگوييد، شما اگر مسلمان بوديد كه جايتان زندان اوين نبود. او سپس با الفاظ و رفتار توهين‌آميز به صحبت‌های خود ادامه داد.

بنده به دليل شرايط بد و نامساعد شدن حالم به بند برگشتم و يك روز بعد، دوباره دچار تشنج و حمله عصبی شدم. همبنديان عزيزم من‌را از طبقه دوم تا جلوی در بند، در طبقه اول روی دست آوردند؛ چون هيچ وسيله‌ای در بند وجود ندارد. بعد سوار آمبولانس كردند كه در انتهای آمبولانس بسته نمی‌شد و تقريباً قسمت انتهای برانكارد كه سر من در آن قسمت قرار داشت، لای در نيمه باز آمبولانس بود كه من در همان حال بسيار بد، نگران افتادن به بيرون بودم.

بهداری اوين به طور اورژانس، اعزام به بيمارستان امام خمينی را هماهنگ كرد. روی برانكارد آمبولانس دراز كشيدم. ناگهان يك مأمور نظامی زن و دو مأمور مرد با دست‌بند و پابند بالای سر من ايستادند. دست‌هايم را بغل كردم و گفتم که اجازه نمی‌دهم تا دست‌بند بزنيد، چون واقعاً حالم خوب نيست، پس توان فرار كردن ندارم، شما هم كه چهار نفر در داخل آمبولانس هستيد، پس دست‌بند زدن برای چيست؟ خانم نظامی می‌گفت، حتی اگر كما هم برويد ما دست‌بند می‌زنيم و دست‌بند را زد. خيلی عصبی بودم و بر اثر فشار عصبی كه علاوه بر تشنج داشتم، دچار حمله عصبی ديگر شدم كه ناچار شدند آمبولانس را چند دقيقه كنار اتوبان متوقف كنند. وقتی از آمبولانس روی برانكارد بيمارستان قرار گرفتم، دوباره دست‌بد را زدند و در تمام مراحل بيمارستان از ابتدا تا خروج از بيمارستان دست‌بند بر دست من و متصل به برانكارد بود و فقط زمانی كه زير دستگاه سی‌تی‌اسكن می‌رفتم به دليل آهنی بودن دست‌بند، آن را باز كردند.

پزشك متخصص مغز و اعصاب بالای سرم آمد و توضيح داد كه تشنج عصبي كردم و بايد تا صبح تحت مراقبت باشم و ٣ روز بستری شوم تا بررسی شود. با توجه به سابقه بيماری كه از سلول‌های انفرادی در بند ٢٠٩ در سال ٨٩ تاكنون داشتم و با توجه به اعمال شرايط امنيتی سخت از جمله دست‌بند، از دكتر خواستم تا با رضايت خودم، ترخيص‌ام كند و پزشك محترم با يك نامه مبنی بر اينكه بيمار بايد به پزشكان معالج خود مراجعه كند، برگه ترخيص را امضا كرد.

پس از گذشت ٥ روز بالاخره در بيمارستان، بستری شدم. از زمان اعزام، دست‌بند به دستانم زده شد؛ حتی زمانی كه پزشك معاينه‌ام می‌كرد. حتی وقتی فشار خونم را می‌گرفتند، دست‌بند من باز نشد. وقتی وارد اتاق شديم، بلافاصله دست‌بند به دست من و سپس به تختخواب زده شد كه نمی‌توانستم به راحتی بنشينم يا دراز بكشم.

بر اثر فشار عصبی كه وارد شده بود، لحظه به لحظه حالم بدتر می‌شد. در مقابل اعتراض و خواهش من، هيچ توجهی نمی‌شد. از ١٩ مهرماه تا ٢٧ مهرماه (طی ٩ روز) ممنوع الملاقات حتی با پدر و مادرم بودم. اجازه بيرون آمدن از اتاق را نداشتم و فقط روی تخت بودم و فقط به دستشویی می‌رفتم. همراه داشتن پول ممنوع بود و خودشان هم حتی از ميوه‌هايی كه در بند داشتم برايم نمی‌آوردند و جز غذای بيمارستان، چيزی براي خوردن نداشتم. در اتاق بسته بود و پرده‌ها را می‌كشيدند.

دو روز پس از بستری شدن، در اتاق آنژيو حالم به‌هم خورد. لذا روز بعد به دستور پزشك معالج، يكی از خانم‌های كمك بهيار آمدند تا من را حمام ببرند و موهايم را بشويند و براي نوار مغز آماده كنند. خانم نظامی بلافاصله به آقای سرهنگ زنگ زد و كسب تكليف كرد. ايشان هم دستور اكيد دادند كه خانم مأمور بايد در حمام حضور داشته باشند. من در اعتراض به چنين تصميم و رفتار دون شأن انسانی، با همه لباس‌هايم زير دوش رفتم و خانم مأمور هم حضور داشتند. ٢٦ مهرماه آقای سرهنگ به اتاقم آمدند. از ايشان تقاضا كردم وقتی براي معاينات يا مراحلی از معالجات، به محل‌هايی می‌رويم كه نياز است تا بخشی از لباس‌هايمان را درآوريم، لطفاً خانم‌های مأمور نظامی پس از ديدن محل يا هر اقدام ديگر، در آن محل حضور نداشته باشند و ما در حضور مأموران معاينه يا معالجه نشويم که ايشان هم پذيرفتند.

٢٨ مهر تا ١٢ ظهر ٢٩ مهر براي انجام آندرسكوپی و كلونوزكوپي آماده شدم كه نه تنها نبايد چيزی می‌خوردم بلكه بايد ٤ ليتر مواد پاك كننده دستگاه گوارش نيز استفاده می‌كردم. بالاخره ساعت یک وارد اتاق عمل شديم. خانم مأمور هم وارد شد. بنده از ايشان خواهش كردم تا پشت در اتاق عمل بايستند و ايشان ضمن صحبت با آقای سرهنگ گفتند که من داخل اتاق عمل می‌ايستم و من دقيقاً لحظه آخر كه مواد بيهوشی را تزريق می‌كردند از اتاق عمل بيرون آمدم و تا عصر هم معطل شدم تا شايد موافقت كنند و نشد. با آقای سرهنگ تلفنی صحبت كردم و توضيح دادم و خواهش كردم اجازه بدهند خانم مأمور داخل اتاق عمل نشود تا من هم بتوانم به معالجه خودم بپردازم. ايشان دوباره قول دادند كه خانم مامور بيرون خواهد ايستاد و شما دوباره اين مرحله را انجام دهيد. اين مرحله از ساعت ٩ صبح ٢ آبان تا ١٢ ظهر ٣ آبان طول كشيد و وقتی آماده رفتن به اتاق عمل شديم، دوباره سرهنگ دستور داد كه مأمور زن در حين انجام كلونوزكوپی در داخل اتاق عمل بايستد و من هم از رفتن به اتاق عمل سرباز زدم.

پزشك معالج اينجانب تلفنی با آقای سرهنگ صحبت كردند كه ما بايد نمونه برداری كنيم و اين مرحله برای معالجه بيمار ضروری است و اين عمل در اتاق عمل اتفاق خواهد افتاد كه محيط استرليزه‌ای است كه فقط پزشك و پرستار حضور دارند و خواهش كردند كه اجازه اين عمل پزشكی داده شود. اما حتی با حضور بازرسان نظامی هم اجازه اين عمل داده نشد و من برای دومين بار از ادامه معالجه خود محروم شدم.

جناب آقای دادستان

به اين ترتيب اينجانب اعتراض شديد خود را نسبت به رفتارهای غيرقانونی و غير شرعی و غير انسانی صورت گرفته اعلام می‌دارم و از آن مقام قضائی محترم تقاضای رسيدگی فوری دارم.

۱- اجباری بودن دست‌بند و پابند برای زندانيان سياسی كه حضرتعالی بيش از هر فرد ديگری مستحضريد كه نه تنها حاضر به فرار نبوده بلكه حتی با احضارهای تلفنی خود را به زندان اوين معرفی كرده‌اند، امری بی‌دليل و آزاردهنده است. به‌ويژه اينكه برای بيماران كه در حال اعزام شدن به پزشك يا بستری شدن در بيمارستان‌ها هستند، اين مسئله موجب تشديد بيماری و فشار جسمی و روانی بر فرد بيمار می‌شود.

به راستی به چه دليل و با چه منطقی، ١٥ مهر در حين اعزام اورژانسی، در داخل آمبولانس و بعد در اورژانس بيمارستان امام خمينی، چندين ساعت دست‌بند به دست‌های من و تختخواب و برانكارد زده شد كه خود موجب بروز يك حمله عصبی ديگر در داخل آمبولانس شد؟ آيا دست‌بند زدن به بيماری كه با تشنج‌های عصبی مكرر قادر به ايستادن نيست، خود رفتاری غير انسانی و شكنجه‌ای آشكار نیست؟ به چه دليل معاينه اينجانب توسط پزشک در تاريخ ١٩ مهر در اورژانس بيمارستان، با دست‌بند انجام شد و حتی توجهی به درخواست پزشك هم نشد.

۲- اينجانب ١٣ مهرماه به دليل اصرار مامور نظامی برای حضور در محل انجام نوار قلب و اكو، از معاينه و معالجه و اعزام خود به بيمارستان صرف نظر كردم و چنانچه توضيح دادم آندرسكوپی، كلونوزكوپی و نمونه‌برداری من در تاريخ های ٢٩ مهر و ٣ آبان به دليل اصرار حضور مامور نظامی در اتاق عمل انجام نشد و بخش مهمی از معالجه صورت نپذيرفت. در هر سه مورد اعلام كردم زمانی‌كه برای معاينه يا معالجه يا عمل، ناچار به درآوردن لباس هستم، جز پزشك معالج، حضور هيچ فرد نظامی را قبول نخواهم كرد و باید به حريم مابين پزشك و بيمار احترام بگذاريد و اين اقدام شما شرعا، اخلاقا و قانونا مشكل دارد.

جناب دادستان بنده ضرورت حضور مامور نظامی- امنيتی در حمام، اتاق عمل ( كلونوزكوپي ) يا مراحلی از معاينه كه بيمار ناگزير به درآوردن لباس‌هايش است را نه تنها درك نمی‌كنم و عملی خلاف رفتار انسانی می‌دانم، بلكه اصرار بر آن توسط ماموران نظامی براي بيماری كه به‌هيچ عنوان حاضر به پذيرش آن نیست را آزار روحی و روانی می‌دانم كه حتی حاضر است از درمان و معالجه خود صرف‌نظر كند.

بارها شاهد بوده‌ايم كه در برخی كشورها، نيروهای نظامی- امنيتی براي تحقير زندانی از لخت و عريان كردن زندانيان (به ويژه زندانيانی كه اعتقادات و سنت‌هايی در اين زمينه دارند) به‌عنوان شكنجه استفاده كرده‌اند که اين امر به‌عنوان شكنجه در افكار عمومی و محافل حقوق بشری طرح شده است.

حال سئوال بنده از حضرتعالی به‌عنوان دادستان محترم اين است كه نيروهای نظامی- امنيتی با چه مجوزی حق ورود به حريم‌هايی چون حمام، اتاق عمل (كه حتی لباس‌های زير را در می‌آورند) و اتاق‌های معاينه كه لباس‌ها (زير و رو) را در می‌آورند، پيدا می‌كنند و با چه مجوزی با اصرار خود در چنين مكان‌هايی كه به‌هيچ عنوان امكان فرار زندانی نمی‌رود، مانع تداوم معالجه زندانيان بيمار می‌شوند؟ آيا از نظر جنابعالی چنين برخوردهايی قانونی، انسانی و شرعی است؟

نيك مستحضريد كه دختران ٦،٧ ساله دبستانی به دليل آموزش و حفظ عفاف ملزم به سركردن مقنعه هستند، اكنون بايد پرسيد كه چنين رفتاری با زندانيان خلاف عفت عمومی نيست؟ يا اينكه عفاف و حجاب كاركردی سركوبگرايانه عليه زنان در جامعه ايران دارد؟

۳- در تاريخ ٤ آبان ماه به طور ناگهانی ماموران نظامی- امنيتی با حضور در اتاق من در بيمارستان، دستور دادند كه وسايلم را جمع كنم تا به بيمارستان بقيه الله برويم و من طی نامه‌ای به رياست زندان اوين اعلام كردم كه به هيچ عنوان حاضر به بستری شدن در بيمارستان بقية الله نيستم و اگر ماندن من در اين بيمارستان ممكن نيست، ٢٤ ساعت مهلت بدهيد تا نسخه‌های پزشكی‌ام را تحويل بگيرم. در تاريخ ٦ آبان ماه به زندان اوين بازگشتم. اما بخشي از معالجاتم از جمله آندروسكوپی، كلونوزكوپی و نمونه برداری انجام نشد و طبق دستور كتبی پزشك معالجم، ضرورت دارد كه انجام شود. لذا از شما تقاضا دارم دستور بفرماييد امكان اين عمل بدون حضور مأموران نظامی انجام پذيرد. اتاق عمل يك در بيشتر ندارد و تنها پزشك معالج و پزشك بيهوشی در اتاق حضور دارند و مأمور نظامی- امنيتی می‌تواند پشت در اتاق عمل مأموريت خود را انجام دهد.

۴- اينجانب با توجه به تجربه‌هایی كه طی چند سال گذشته دارم، تبعيض آشكار و سخت‌گيری‌های افراطی عليه زنان زندانی سياسی- عقيدتی (در اعزام‌ها، شرايط بستری شدن‎ها و نحوه نگهداری) را مشاهده می‌کنم که اين تبعيض را در تداوم تبعيض عليه زنان در جامعه می‌دانم، پس نسبت به آن معترض هستم.

نرگس محمدی
آبان ماه ۱۳۹۴