درود . هوای بامدادی شهریار سرد و گزنده بود و باد همانند پاسداران دهه 60 با سیلی چپ و راستم می کرد . برای رسیدن به جایگاه دادخواهی از شهریار تا زندان اوین 100 کیلومتر راه رفت و برگشت است و باید 8 بارتاکسی سوار و پیاده شوم . در برابر زندان کسی نبود ، به آنسوی خیابان رفتم و دکتر ملکی و نوریزاد گرامی همراه فرهادپور و نعمتی نازنین را دیدم . ماموران اجازه ایستادن در برابر زندان را به یاران ما نداده بودند . همراه دوستان براه افتادیم و چند مامور لباس شخصی و افسرنیروی انتظامی نیزدر کنار ما می آمدند . امروز تمرکزم روی دو شیر دخت فعال وشجاع میهن آتنا فرقدانی و آتنا دایمی فعالان مدنی و زندانیان سیاسی بود و عکس آنها را در دست داشتم . موتورسواری نزدیک شد و گفت عکس را ببینم و آن را همانند سگان از من قاپید به دنبالش رفتم ، عکس را زیر چرخ موتور انداخت ، برداشتم و
دوستان گفتند مامور لباس شخصی است . کمی که پیش رفتیم آن مامور موتوری آمد ، به او گفتم اگر مامور نبودی برای این توهین و بی ادبی یک ضربه نثارت می کردم که تا 6 ماه از جایت برنخیزی ، ناگهان یک افسر با لباس فرم پیش آمد و گفت مامور مرا تهدید می کنی ؟ سرخ شده بود و همانند ماشین پیکان که در سربالایی داغ می کند آمپر چسبانده بود و شروع به تهدید من کرد و کلاهش را از سر برداشت که چنین و چنان می کنم ، می خواستم ادبش کنم که نوریزاد گرامی پیش آمد و او را آرام کرد و دوستی دیگر مرا بوسید و بسوی دیگری برد . اندکی جلوتر دکتر ملک و چند تن از دوستان ایستاده بودند ، ماموران به ملک گرامی نیز حمله ور شده و عکسی که در دستش بود از او گرفته و ضرباتی به او زده بودند ، انگار امروز به ماموران فرمان یورش و برخورد را داده بودند چرا که خیلی بدقلقی می کردند و آرام و قرار نداشتند . راه پیمایی ما در خیابان ها به پارک فرهنگ ختم شد ، سیمین بانو مادر امید علیشناس ، بانو نقابی مادر سعید زینالی نیز همراه جمع یاران بودند . درپارک هم گروهی افسر نیروی انتظامی دیگر در انتظارمان بودند . همه جمع شدیم و برای آزادی زندانیان سیاسی درود فرستادیم و تحصن و راه پیمایی پایان گرفت . ماموران دور نوریزاد را گرفته بودند و به ما گفتند شما بروید می خواهیم با ایشان گفتگو کنیم اما ما ایستادیم و گفتیم بدون ایشان نمی رویم . سیمین بانو و بانو نقابی مرا صدا کردند و گفتند تنها نرو امکان دستگیری شما هست ، همراهشان ماندم تا نوریزاد بازگشت و آنگاه سه دسته شدیم و از هم خداحافظی کردیم . اینجا تهران ، در برابر زندان اوین ، جنبش دادخواهی در حمایت از آزادی زندانیان سیاسی ، مدنی ، عقیدتی ، و معلمان فعال صنفی زندانی ، و اعتراض به چپاول میهن بدست وابستگان حکومت ، نه به اعدام ، و من همراه آزادیخواهان و دادخواهان ایران ......