ریحانی که با عمل شجاعانه اش ، زن بودن را معنایی تازه بخشید
یکسال از نبرد نفسگیر ریحان با کسانی که تلاش میکردند تا مرتضی سربندی را از عمل شیطانی و شنیعی که به ان اقدام کرده بود ، مبرا کنند گذشت. یکسال پر از رنج و درد . پر از اشک و آه . آنچه در طول سال گذشته درک کردم ، نشان از آینده دارد . چرا که هیچ روز،ی را بدون یاد ریحان سپری نکردم . هیچ لحظه ای را غافل از ظلمی که به او شد نبودم .
هرگز نگاه معصوم و تبدارش را ، وقتی چادرش را جمع کرد و دور خودش پیچید و از دو در نرده ای و در آهنی عبور کرد و از چشمم نهان ، فراموش نکردم . داغ مادرانه ام در فراق پاره ی تنم ، هر لحظه شعله ور بود . دود دلم به آسمان رفت و با خالق یکتا شکوه کرد . یکسال از روزی که حفره ای عظیم و خونین در قلبم ایجاد شد گذشت . هر بار که زخم دل رو به التیام رفت ، یاد حرفها و حرکات و اعمال و نوشته هایش افتادم . و باز زخم دل مجروحتر شد و خونین تر . هر چه تلاش کردم تا همچون او بخشیدن را بیاموزم ، نتوانستم . به زبان ، شاید . اما در عمق دل ، هرگز . چرا که حجت بر قاتلان ریحان تمام شده بود . وقتی پرونده ی ریحانه در پیشگاه ملتها و مردم شریف جهان ، همانانی که با قلم ، قدم ، شعار و شعور و حتی با احساس و عاطفه او را پشتیبانی کردند و مرا تا ابد مرهون انساندوستی شان کردند ، گشوده شد ، تازه دفاع مشروع زیر سوال رفت . برای زنان و دختران و خانواده های بسیاری این سوال پیش آمد که اگر آنان در شرایط ریحان قرار گرفتند چه کنند ؟ بقول ریحان ، اگر دفاع کنند محکومند . اگر مقابله مثل کنند محکومند . اگر تن به تسلیم بدهند بازهم محکومند . پس ظاهرا ، دختران باید بمیرند . یکسال از نبرد نفسگیر ریحان با کسانی که تلاش میکردند تا مرتضی سربندی را از عمل شیطانی و شنیعی که به ان اقدام کرده بود ، مبرا کنند گذشت. یکسال پر از رنج و درد . پر از اشک و آه . آنچه در طول سال گذشته درک کردم ، نشان از آینده دارد . چرا که هیچ روز،ی را بدون یاد ریحان سپری نکردم . هیچ لحظه ای را غافل از ظلمی که به او شد نبودم .
متاسفانه ، پیام قانونگذاران و مجریان آن با اقدام به کشتن ریحان ، زشت و ناامید کننده بود . بجای اینکه در رفع ابهامات پرونده که حتی صدای سربندی ها را درآورده بود بکوشند ، بجای آنکه بدنبال کشف حقیقت باشند ، بجای آنکه عدالت را جاری کنند ، تصمیم گرفتند ، صورت مساله را پاک کنند . چرا که اگر ریحان کشته شود ، بعد از مدتی فراموش شده و دیگر سوالی باقی نخواهد بود . باز هم متاسفم که بگویم خانواده ی سربندی نیز که با ادعای پاکی مرتضای هوسران بمیدان آمده و فریاد میزدند که محال است پدر تنومند مارا این دختر کشته باشد ، تن به تسلیم دادند . تسلیم خشم و کینه توزی و انتقام . و شاید فراتر از آن . تسلیم بلاهت و نادانی شدند . آنان برای نجات از بی آبرویی دست بقتل ریحان زدند و بی آبروتر شدند . با آنکه اصرار داشتند که پشت پرونده ی قتل حاج مرتضای سربندی مردان پنهان ایستاده اند ، بی آنکه چهره ی کسی را نمایان کنند ، راضی شدند تا با خالی کردن زیر پای زنی آزاده ، برای همیشه دست از کشف حقیقت بکشند و بدین ترتیب ادعای پوشالی خود را که مرتضی قصد تجاوز نداشته را نقش بر آب کنند .
اکنون بعد از گذشت یک سال ، یقین کرده ام که دیگر هرگز جسم خاکی ریحان را نخواهم دید
یقین کرده ام که تا موعد مرگ صدای او را نخواهم شنید. اما ، نوشته هایی از ریحان بجا مانده که مثل چراغ ، راه آینده را روشن میکند .
برای من بعنوان مادر و دیگرانی که دل در گرو انسانیت و گسترش عدالت دارند راهی بجز بازخوانی هزار باره ی داستان ریحانه نمانده تا بار دیگر ، این سرزمین ، شاهد سربدار شدن زنی که در زندان از پیله ی ادمیت خارج و به انسانیت رسید ، نباشد . ریحانی که در اوج اسارت و از پشت میله ها فضایل فراموش شده ی انسانی را با رساترین صدا ، فریاد زد . فضایلی چون راستی و صداقت ، ایثار برای همنوع ، همدردی و مهربانی ، حقیقت طلبی ، گسترش آگاهی و معلمی ، کنترل هواهای نفسانی ، عشق ورزیدن به بینوایان ، تقدیس زندگی و زیبایی ، حقیقت طلبی و دوری از دروغ ، و مهمتر از همه ، مخالفت با اعدام ، در حالیکه تیغ تیز مرگ روی گردنش بود . ریحانی که حقیقت را حتی با جانش معامله نکرد . ریحانی که ایستاد تا به جامعه ای خم شده زیر فشار دروغ ، ایستادگی و مقاومت را یاداوری کند . ریحانی که با عمل شجاعانه اش ، زن بودن را معنایی تازه بخشید .
ریحانی که بخشید ، در حالیکه قانون موجود ، او را نیازمند بخشش کرده بود . ریحانی که عاشق زندگی بود و با تمام وجود فریاد زد زنده باد زندگی تا جایی که خواستار اهدای اعضای بدنش بود . هر چند در مقابل مرگ با چوبه ی دار ، با اینکه بارها گفته بود از این نوع مرگ نفرت دارد ، تسلیم سرنوشت شد و التماس نکرد .
اکنون او پروانه وار از جهان خاکی به سوی عالم باقی پرواز کرده . من و ما مانده ایم و داغی بر دل . اشکی بر چشم . سوزی بر آه .
اما دور از شرافت و رسم جوانمردی ست که دادخواه وی نباشیم .
بنابر این ادامه راه او ، همچنان بر دوش این بازمانده باقی ست . اهتزاز پرچم مخالفت با اعدام و اجرای عدالتی که از او دریغ شد ، همچنین رسوا کردن متجاوزین به حقوق انسانها ، راه آینده ی بازماندگان آن زن پر شور و سربدار است.
شعله پاکروان مادر ریحانه جباری
نظرات
ارسال یک نظر